بررسی جامعه شناختی برخی عوامل موثر بر میزان مشارکت سیاسی زنان (مطالعه موردی استان آذربایجان شرقی)

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشگاه تبریز

2 دانشگاه اصفهان

چکیده

مشارکت سیاسی به عنوان یکی از شاخص‏های عمده توسعه تلقی می‏شود. زنان به عنوان بخشی ازسرمایه‏های انسانی هر جامعه، با مشارکت سیاسی خود می‏توانند نقش تعیین کننده‏ای در اداره کشور داشته باشند. هدف از این تحقیق، بررسی جامعه شناختی برخی عوامل مؤثر برمیزان مشارکت سیاسی زنان درجامعه می‏باشد. روش پژوهش، پیمایشی و جامعه آماری آن، کلیه زنان بین سنین 64-18 سال ساکن استان آذربایجان شرقی است. حجم نمونه 1080 نفر بوده که به روش نمونه گیری چند مرحله‏ای انجام شده است. متغیرهایی که تأثیر آنها بر مشارکت سیاسی زنان مورد سنجش قرار گرفته عبارتند از: خاستگاه اجتماعی و اقتصادی خانواده، عضویت و فعالیت فرد در انجمن‏ها، فعالیت والدین و دوستان فرد در انجمن‏های مختلف، تمایل فرد به مشارکت، تمایل والدین و دوستان  فرد به مشارکت. نتایج بدست آمده نشان می‏دهد که از بین این متغیرها، متغیر فعالیت فرد در انجمن‏ها بیشترین تاثیر و تمایل والدین فرد به مشارکت، کمترین تأثیر را بر مشارکت سیاسی زنان داشته است.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Sociological Review of Political Participation Rate of Women and some of Social Factors Affecting It (Case Study in Eastern Azerbaijan Province)

نویسندگان [English]

  • Fatemeh Golabi 1
  • Fataneh Hajiloo 2
1
2
چکیده [English]

Political participation is considered to be one of the major indicators of development. Women as a part of the human capitals of every society can play a determinant role in running the country with their political participation. The purpose of the research is to examine some of the factors affecting the rate of political participation of women in the society. Research method in the investigation is survey and has been implemented among 1080 women between 18-64 years, living in East Azerbaijan Province. Variables that their impact on social and political participation of women has been evaluated include social and economic base, activity of individual, activity of parents and friends of individuals in associations' tendency of individual and of parents' and friends' to political participation. The obtained results indicate that among these variables, the variable of individual’s activity in associations has had the most influence, and tendency of individual's parent to political participation has the least impact on the social and political participation of women.

کلیدواژه‌ها [English]

  • participation
  • political participation
  • Women
  • Political Affiliations

بررسی جامعه شناختی برخی عوامل موثر بر میزان مشارکت سیاسی زنان

(مطالعه موردی استان آذربایجان شرقی)

فاطمه گلابی* 

فتانه حاجیلو**

تاریخ دریافت: 13/3/1390                                                                                                                                                                                                             تاریخ پذیرش: 3/10/1390

چکیده

مشارکت سیاسی به عنوان یکی از شاخص‏های عمده توسعه تلقی می‏شود. زنان به عنوان بخشی ازسرمایه‏های انسانی هر جامعه، با مشارکت سیاسی خود می‏توانند نقش تعیین کننده‏ای در اداره کشور داشته باشند. هدف از این تحقیق، بررسی جامعه شناختی برخی عوامل مؤثر برمیزان مشارکت سیاسی زنان درجامعه می‏باشد. روش پژوهش، پیمایشی و جامعه آماری آن، کلیه زنان بین سنین 64-18 سال ساکن استان آذربایجان شرقی است. حجم نمونه 1080 نفر بوده که به روش نمونه گیری چند مرحله‏ای انجام شده است. متغیرهایی که تأثیر آنها بر مشارکت سیاسی زنان مورد سنجش قرار گرفته عبارتند از: خاستگاه اجتماعی و اقتصادی خانواده، عضویت و فعالیت فرد در انجمن‏ها، فعالیت والدین و دوستان فرد در انجمن‏های مختلف، تمایل فرد به مشارکت، تمایل والدین و دوستان  فرد به مشارکت. نتایج بدست آمده نشان می‏دهد که از بین این متغیرها، متغیر فعالیت فرد در انجمن‏ها بیشترین تاثیر و تمایل والدین فرد به مشارکت، کمترین تأثیر را بر مشارکت سیاسی زنان داشته است.

کلمات کلیدی: مشارکت، مشارکت سیاسی زنان، تمایل به مشارکت، گرایشات سیاسی، عضویت در انجمن‏ها

 

 

مقدمه

در روند تحول در الگوهای زندگی، پدیده «مشارکت سیاسی» به معنای «فرصت‏های پرداختن شمار زیادی از شهروندان به امور سیاسی» (آبرامسون، 1383: 1241) و به عنوان نقطه تلاقی ساختار فرهنگی و سیاسی درهرجامعه‏ای است. در حقیقت اندیشه مشارکت سیاسی عبارت است به درگیر شدن توده‌های مردم در فعالیت سیاسی و تعیین سرنوشت خود و تنها از این رهگذر است که زمینه‌های ثبات و پایداری نظام سیاسی تحقق می‌یابد.

مشارکت سیاسی می‏تواند در دو سطح توده (مانند شرکت در انتخابات، عضویت در احزاب و انجمن‏ها و تجربه‏های اجتماعی ) و نخبگان (حضور در مجلس، قوه مجریه وداشتن مناصب عالی (کاظمی پور،1383: 217 ) معنا یابد؛ ولی در هر صورت،  در بین اقشار مختلف جامعه اعم از زن و مرد همواره مطرح بوده است. هر جامعه‏ای برای تحقق اهداف توسعه‏گرایانه، بایستی از تمامی منابع انسانی خود بهره گیرد. زنان هرجامعه، نیروی محوری و بنیادی محسوب می‏شوند که اشتغال و فعالیت آنان دوشادوش مردان به عنوان بخشی از جمعیت فعال جامعه، تأثیرفراوانی در رشد، توسعه و سازندگی جامعه دارد؛ ولی هنگامی که حضورزنان درفرآیند مشارکت سیاسی به گونه ای است که همانند رأی‏دهندگان سربه راه، تنها در روز رأی‏گیری پای صندوق‏ها حضور پیدا می کنند (حافظیان،1381) این امر، سبب ایجاد یک بحران یا آسیب اجتماعی در جامعه می‏گردد.

اگرچه زنان ایران، نقش فعال و سازنده‏ای در شکل گیری و نهادینه شدن روند انقلاب اسلامی داشته اند، ولی آنچنان که شایسته است از سهم متناسب در ساخت قدرت سیاسی برخوردار نشده‏اند و در مواضع و تصمیم گیری‏ها و مناصب قدرت، حضوری کمرنگ دارند.

دفتر توسعة انسانی سازمان ملل متحد در آخرین گزارش خود (2009) اقدام به تهیة گزارشی از اقدامات کشورهای تحت مطالعه پیرامون میزان پایبندی و اهتمام دولت‏ها در زمینة تحقق اهداف برنامه‏های توانمندسازی جنسیتی نموده که در آن به میزان مشارکت و دخالت زنان در سیاست توجه ویژه‏ای شده است. بر اساس نتایج بدست آمده از تحقیقات انجام گرفته در کشورهای خاورمیانه، حضور زنان در عرصة سیاسی و نیز مشارکت سیاسی آنان نسبت به مردان پایین بوده است که دلایل آن، بسیار و شاید مهم ترین آنها مردسالارانه بودن ساختار سیاسی کشورهای خاورمیانه و همچنین محدودیت‏های عرفی و شرعی باشد که مانع از حضور پررنگ و چشمگیر زنان در عرصه‏های گوناگون می‏شود و مهم تر از همه طرز نگرش جامعه نسبت به حضور و فعالیت زنان در عرصه‏های مختلف، میزان مشارکت زنان را تحت تاثیر قرار می‏دهد (پیشگاهی‌‏فرد و زهدی‌‌گهرپور، 1389: 25-44). بر همین اساس، ایران از حیث مشارکت زنان در مدیریت  وضع مطلوبی ندارد.

براساس پژوهش‏های انجام یافته، زنان نسبت به مردان آگاهی سیاسی کمتری دارند و در مقایسه با مردان از نظر سیاسی بی اعتناترند. در ملاک‏هایی چون نسبت درصد کرسی‏های پارلمانی دراختیار زنان، نسبت درصد زنان مدیر در مجموعه مدیران کشور، نسبت درصد زنان متخصص و حرفه‏ای در مجموعه شاغلان متخصص کشور و نسبت درصد سهم زنان از درآمد تحقق یافته، بانوان اوضاع مناسبی ندارند و درمقیاس دسترسی‏شان به ساخت قدرت، بسیار ضعیف هستند ( احمدنیا،1383: 33 ؛ ناجی راد،1382: 29  و چابکی،1383: 259). 

   نتایج تحقیقات انجام شده در ایران (چابکی1381، بشیریه1382، راش1381، لهسایی‏زاده و باور 1381 و سیادت نسبت 1380) نشان می‏دهد که مشارکت سیاسی زنان، اغلب منفعلانه و در سطح توده است.

پژوهش حاضر در پی یافتن پاسخ به این سوال اساسی است که چرا در جامعه ایرانی زنان کمتر به مشارکت سیاسی می‌پردازند و حتی برخی نسبت به فعالیت‌های سیاسی بی‌تفاوت هستند؟ چه عواملی می‌تواند سبب مشارکت این قشر در امور مهم و محوری جامعه باشد و نیز موانعی که در این راستا می‌توان از آنها سخن به میان آورد، کدامند؟ و در آخر، سهم هر یک از عوامل در میزان تمایل زنان جامعه به مشارکت سیاسی در امور مختلف کشور تا چه اندازه است؟

مبانی نظری

شکل‏گیری هر نوع رفتاری نیازمند کسب شناخت و یادگیری در مورد آن است؛ ولی هر یادگیری، الزاماً منجر به بروز رفتار نخواهد شد. پارسونز در بحث اجتماعی شدن افراد می‏گوید: انسان در بخش ارگانیسم سه گرایش خام دارد .گرایش ادراکی که ناظر به شناخت است، گرایش ارزیابی که به خوب و بد ارزش‏ها می‏رسد و گرایش هنجاری که بایدها و نبایدها را تعیین می‏کند. وقتی ارگانیسم با فرهنگ برخورد می‏کند، این گرایش‏های خام شکل می‏گیرد و نظام شخصیتی را بوجود می‏آورد و از این به بعد، نظام شخصیتی، فرد را به سوی هدف می‏راند و موجب کنش اجتماعی می‏شود. ازبرآیند کنش‏های اجتماعی، نظام اجتماعی شکل می‏گیرد که بیانگر یگانگی، وفاق، مشارکت حقیقی افراد باهم واعتماد آنها به یکدیگر است و فرد در این سیستم اجتماعی می‏شود (عبداللهی،1383).

فرهنگ از طریق جامعه‌پذیری به عاملان انتقال می‌یابد و توسط آنها درونی می‌شود و این عامل مهمی در انگیزش رفتار اجتماعی آنان به حساب می‌آید. این کارکرد عمدتاً در خانواده و در نظام آموزشی متمرکز می‌شود. هر چند رسانه‌های گروهی، سندیکاها و احزاب سیاسی نیز کارکرد و نقش آموزشی دارند (توسلی،1369: 250).

مشارکت افراد در امور سیاسی به عنوان یک رفتار، در قدم اول نیازمند کسب اطلاع، ایجاد شناخت و یادگیری در خصوص اهمیت و چگونگی آن می‏باشد؛ ولی هر کسی که شناخت اولیه‏ای درباره مشارکت سیاسی کسب کرد، ضرورتاً دست به این کار نخواهد زد، چرا که زنجیره بروز رفتاری ویژه، مانند مشارکت سیاسی، اساسأ نیاز به درنظر گرفتن مهارت‏هایی است که افراد دارند و نیز منابع در دسترس آنان دارد.

در قالب رویکرد مدرنیزاسیون، به اعتقاد هانتینگتون و نلسون، مشارکت سیاسی و اجتماعی تابعی از فرآیند توسعه اقتصادی و اجتماعی است. این فرایند از دو طریق بر گسترش مشارکت اثر می‏گذارد. نخست از طریق تحرک اجتماعی است. کسب منزلت‏های بالاتر اجتماعی، احساس توانایی را در فرد تقویت کرده و نگرش او را نسبت به توانایی‏اش در تاثیر نهادن بر تصمیم‏گیری مساعد می‏سازد. این نگرش‏ها، زمینه مشارکت در سیاست و فعالیت‏های اجتماعی را تقویت می‏کند. در این حالت، منزلت اجتماعی نهایتاً از طریق اثری که بر احساس توانایی و یا بی‏قدرتی می‏گذارد، بر مشارکت موثر می‏افتد (ربیعی،1380: 73).

به نظر هانتینگتون، از میان عوامل منزلتی، میزان تحصیلات فرد بیشترین تأثیر را بر مشارکت سیاسی دارد. عامل دوم، مجاری سازمانی، یعنی عضویت فرد در انواع گروه‌ها و سازمانهای اجتماعی مانند اتحادیه‌های شغلی و صنفی، گروه‌های مدافع، علایق خاص و غیره است که احتمال مشارکت در فعالیت سیاسی و اجتماعی را بیشتر می‌کند. همچنین بین گسترش فرصت‏های تحرک اجتماعی فردی و مشارکت سیاسی در کوتاه مدت رابطه معکوس وجود دارد و چنانچه افرادی بتوانند با استفاده از بالا بردن سطح تحصیلات، انتقال به شغل پرمنزلت ‌تر یا کسب درآمد بیشتر به اهداف موردنظر خود که همان بهبود وضعیت اقتصادی و اجتماعی خود است، دست یابند، معمولاً از مشارکت در سیاست و فعالیت اجتماعی صرف‏نظر می‌نمایند (ربیعی،1380: 75-74).

طبق رویکرد کنش متقابل نمادین، خصوصیات اساسی کنش اجتماعی در «خود» افراد و ادراک آنها از رفتار دیگران شکل می‌گیرد. در چارچوب این رویکرد، می‌توان از نظریات مید و کولی بهره جست.به نظر مید، «خود» هرکس، حاصل وجه‌نظر جمع است و هیچگونه شناسایی از خود، بدون وجه‌ نظر دیگری و جز در منظر جمع نمی‌توان بدست آید (توسلی، 1369: 258).

در خانواده، والدین، ارزش‏ها و نگرش‌های سیاسی‌شان را از طریق بحث و گفتگو در منزل به فرزندانشان انتقال می‌دهند و به این صورت علاقه یا بی‌علاقگی خود را نسبت به مسائل سیاسی ابراز می‌کنند. مدرسه، دوستان و همکلاسی‌ها و وسایل ارتباط جمعی نیز از طریق ارائه اطلاعات و تفسیر پیرامون دنیای سیاسی بر تفکر و رفتار سیاسی افراد تأثیر می‌گذارند و فرد از نظر سیاسی آنگونه می‌اندیشد که از نظر اجتماعی در آن بسر می‌برد.

کولی معتقد است که کنش‏های فرد در زندگی روزمره تحت تأثیر گروه هایی می‏باشد که به آنها تعلق دارد و این وابستگی گروهی است که نحوه واکنش فرد درقبال مسائل سیاسی را تعیین می‏کند و در واقع رفتار فرد درپاسخ به فشارها و انتظارات اجتماعی که از سوی دوستان و خانواده بر وی وارد می‏شود، صورت می‏گیرد. بنابراین دیدگاه، افراد آنگونه می‏اندیشند که درآن به سر می‏برند.

در واقع، می‌توان اذعان کرد که مردم هویت خود را در جریان تماس با دیگران کسب می‌کنند و از آنجا که رفتار و گرایش افراد درباره خویشتن، حاصل چیزی است که دیگران درباره فرد می‌اندیشند، گرایش‌ها و رفتارهای آشکار، همان چیزی است که از دیگران بهره جسته و در جریان تماس و معاشرت کسب می‌شود (توسلی، 1369: 325).

آیزن وفیش باین در نظریه کنش موجه بیان می‏کند که مشارکت سیاسی به مثابه نوعی کنش نیت ‌مند و داوطلبانه است و بستگی به انتظار فایده و ارزیابی فایده دارد. این دو معتقدند که رفتار، بیشتر در حالت قابل پیش‏بینی، درک و توضیح است که ما به «قصد» شخص در رفتار توجه نماییم. (رفیع پور، 1378 ‏: 72 ‏) بنابراین، رفتار در پی زنجیره‏ای از عوامل به وجود می‏آید و حلقه ماقبل بروز رفتار، «قصد» و نیت رفتاری است. الگوی آنان نشان می‏دهدکه «قصدها» به «گرایش‏ها»[1] و« هنجارها»ی مرتبط به رفتار متکی است. گرایش، یک متغیر فردی و شخصی است که طی آن، فرد خوب یا بد بودن یک رفتار (یا یک پدیده) را از نظر خودش ارزیابی می‏کند.

براساس نظریه کنش موجه، نیت‏های رفتاری، تأثیر مستقیمی بررفتار دارند؛ بنابراین، از آنجا که مشارکت یک کنش اجتماعی است، پس می‏توان گفت که قصد و نیت فرد بر اقدام به مشارکت وی تأثیر می‏گذارد.

برای تبیین تفاوت میان افراد از نظر میزان تمایل به مشارکت یا مشارکت پذیری دو دسته نظریه مطرح گردیده است: دسته اول نظریه ها منشاء وبری دارند و در آن ها برنظام باورها، گرایش‏ها واندیشه‏ها تأکید می‏شود. در این نظریه‏ها که غالباً به صورت تجربی و بیشتر در حوزه روانشناسی اجتماعی مطرح شده است، متغیر بی‏قدرتی را به عنوان مهمترین عامل مورد توجه قرار داده‏ است. دسته دوم نظریه‏ها بر جنبه رفتاری تأکید دارد و رفتار را بیش از آن که حاصل باورها و گرایش‏ها بدانند، نتیجه تفاوت سود و زیان تصور می‏کنند. مفروض اصلی این دیدگاه آن است که یک رفتار زمانی شکل می‏گیرد، تثبیت می‏شود و نهایتا جنبه نهادی می‏یابد که منافع حاصل از آن بر هزینه‏ها فزونی گیرد. به همین دلیل، مشارکت، هنگامی گسترش می‏یابد که منافع عینی آن( تصورفرد نسبت به منافع آن) بیش ازهزینه‏ها (تصورذهنی فردنسبت به هزینه‏ها)ی آن باشد.

در این راستا، می‏توان به نظرات ملوین سیمن، اولسن و نظریة دوایت دین اشاره کرد. از نظر سیمن، بی قدرتی، یعنی آن که فرد احتمال دهد یا انتظار داشته باشد که رفتارش نتیجه یا پاداشی را که در پی آن است به همراه نداشته باشد. این نوع نگرش، ازمنظر روانشناسی اجتماعی است که در آن، بی قدرتی از منظر شرایط عینی درجامعه بررسی نمی شود.

نتایج تحقیقات نیل و سیمن نشان داد که میان بی قدرتی وتحرک اجتماعی و هم چنین بین سازمان‏یافتگی و احساس بی‏قدرتی رابطه وجود دارد. با افزایش میزان سازمان یافتگی، احساس بی‏قدرتی کاهش می‏یابد و آنها که سازمان یافته بودند، بی‏قدرتی کمتری نسبت به آنها که سازمان یافته نبودند، احساس می‏کردند (رابینسون و شارر، 1967 به نقل از کوزر و روزنبرگ، 1378).

منظور اولسن از نگرش ناتوانی، حالتی است که به صورت اجباری از سوی نظام اجتماعی بر فرد تحمیل می‏شود و شامل نگرش‏هایی چون سردرگمی، بی‏قدرتی و بی‏هنجاری است. وی، مشارکت سیاسی را به بحث سیاسی، مشارکت در رأی دادن و دخالت سیاسی تقسیم می‏کند. به نظر او با افزایش ناتوانی، میزان مشارکت سیاسی کاهش می‏یابد. به نظر اولسن، ناتوانی متغیری است که می‏توان به مدد آن پیش‏بینی کرد آیا فرد رأی خواهد داد یا نه؛ و با استفاده از نگرش ناخشنودی می‏توان رأی منفی را پیش‏بینی کرد (اولسن، 1976: 288). تفاوت کار اولسن با نیل و سیمن در آن است که پژوهشگران اخیر، متغیر بی قدرتی را به عنوان متغیر وابسته در نظر گرفته‏اند و اثر سازمان یافتگی و تحریک اجتماعی را بر آن بررسی کرده‏اند؛ حال آن که اولسن، متغیر بی قدرتی را به مثابه تببین‏کننده مشارکت سیاسی به کار می‏برد .

دوایت دین در تلاش برای تحلیل رفتار رأی دهندگان سه مفهوم بی قدرتی، بی هنجاری و انزوای اجتماعی را بکار می‏برد (رابینسون و شارر، 1976: 529). وی در پژوهش خود نشان می‏دهد که بین این سه مفهوم و رفتار سیاسی رابطه وجود دارد؛ لیکن با کنترل متغیر پایگاه اجتماعی، این رابطه پایدار نمی ماند.

رابطه بین طبقه و مشارکت یکی از محکم ترین فرضیه‏های جامعه‌شناسی سیاسی است که با داده‏های تجربی فراوانی تأیید می‏شود. در واقع، اهمیت طبقه به عنوان تعیین کننده همه اشکال رفتارهای سیاسی از سوی همه جامعه شناسان سیاسی و دانشمندان سیاسی، با هر دیدگاه نظری پذیرفته شده است. به روشنی می‏توان گفت: «هر چه طبقه اجتماعی فردی بالاتر باشد، دایره، شدت و اهمیت مشارکت سیاسی وی بیشتر است» (مارگر،1981: 272).

پیشینة تحقیق

در بخش پژوهش‌های خارجی می‌توان به نتایج تحقیقات لیپست درخصوص فعالیت‌های سیاسی در کشورهای آلمان، سوئد، نروژ و فنلاند و ... اشاره کرد. نتایج تحقیق وی نشان‌ می‌دهد که تفاوت‌های شهری و روستایی در برخی مشارکت‌های سیاسی مانند انتخابات وجود دارد؛ ولی شامل برخی دیگر نمی‌شود. در کشورهایی که دارای سنت‌های قدیمی رهبری جمعی هستند، مشارکت در مناطق روستایی بیش از مناطق شهری است. لیپست به این نتیجه می‌رسد که الگوی مشارکت سیاسی در مورد شرکت در انتخابات در کشورهای مختلف یکسان است. مردان بیش از زنان، تحصیل کرده‌ها بیش از افراد کمتر آموزش دیده، شهرنشینان بیش از روستاییان، افراد میانسال بیش از جوانان و کهنسالان، متأهلین بیش از مجردین، افراد دارای منزلت بالا بیش از افراد دارای منزلت پایین و افرادی که عضو سازمان هستند، بیش از افرادی که عضویت ندارند، در انتخابات شرکت می‌کنند (لیپست،1373: 379-418).

دی‌.ال. شت[2] ضمن تأکید بر متغیرهای درآمد، شغل، تحصیلات و مجموع شاخص‌های پایگاه اقتصادی و اجتماعی با شهرنشینی، عضویت سازمانی مؤثر در میزان مشارکت سیاسی افراد گویای آن است که سواد یکی از متغیرهای بسیار قدرتمند و موثر بر میزان مشارکت است (بارکان،1999: 66).

تحقیقات لایگلی نشان می‌دهد که داشتن دوستان فعال در امور سیاسی موجب افزایش احتمال مشارکت خود افراد می‌شود. وی نتیجه می‌گیرد از آنجا که بحث کردن با دوستانی که به سیاست علاقمند هستند یا به فعالیت سیاسی می‌پردازند، می‌تواند به یادگیری فرد در امور سیاسی کمک کند، تعامل اجتماعی، افراد را در معرض اطلاعات قرار می‌دهد و به آنان کمک می‌کند تا زبان کارکردهای سیاست و مشارکت در فعالیت‌های سیاسی را یاد بگیرند و اینکه این مهم موجب تسهیل مشارکت سیاسی آنها شده است (مک کلارگ، 2001).

بر اساس نتایج طرح تحقیقاتی ملی که توسط محمد عبداللهی (1387 ) تحت عنوان «عوامل و موانع و راهبردهای مشارکت مدنی زنان ایرانی» انجام یافته، زنان دارای خانواده‏های با خاستگاه اقتصادی اجتماعی بالاتر ( تحصیلات و شغل ) مشارکت مدنی بیشتری دارند.

بر مبنای برآوردهای طرح ملی بررسی مشارکت سیاسی زنان که در 28 مرکز استانی کشور توسط  سیدمحمودقاضی طباطبایی، علیرضا محسنی تبریزی و سیدهادی مرجایی به سفارش دفتر امور بانوان وزارت کشور و با همکاری وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در سال 1382-1383 با هدف بررسی گستره و ابعاد مشارکت سیاسی زنان در ایران و عوامل مؤثر بر آن به اجرا درآمده است، در بحث عوامل مؤثر بر مشارکت سیاسی زنان پنج بعد کلی شامل: عوامل سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، خانوادگی و ارزیابی از ویژگی‌های حکومت وگروه‏های سیاسی اجتماعی مورد مطالعه قرار گرفته است. در این پژوهش همچنین به عوامل و محرک‌های درونی و فردی موثر بر مشارکت سیاسی زنان پرداخته شده است.

منصور وثوقی و افسانه یوسفی آقا بین (1384) به بررسی عوامل مؤثر بر مشارکت اجتماعی زنان روستایی و تأثیر آن بر فرآیند توسعه پرداخته و به این نتیجه رسیده‏اند که میانگین مشارکت زنان در سطح پایینی بوده و فقط 40 درصد پاسخگویان مشارکت بالایی داشته‏اند. طبق داده‏های این تحقیق، بین مشارکت اجتماعی زنان و متغیرهای نگرش زنان نسبت به خود (عوامل درونی)، سن و تحصیلات (عوامل زمینه‏ای) رابطه معناداری وجود دارد.

مجید موحد (1382) در پژوهشی مشارکت سیاسی زنان را در رابطه با میزان تحصیلات، نظام قشر بندی و نوع شغل زنان بررسی کرده و توجه به موانع فرهنگی و اجتماعی و تلاش در جهت رفع آنها را مورد تأکید قرار داده است .

مطالعات متعدد نشان می‏دهد که هر چه میزان تحصیلات افراد بالاتر رود، میزان مشارکت سیاسی آنها افزایش می‏یابد (راش،1377: 133‏). رابرت دال نشان داد که هرچه میزان تحصیلات افراد بالا می‏رود، میزان احساس اثر بخشی سیاسی آنان نیز افزایش می‏یابد و بدین ترتیب، میزان تحصیلات، به طور غیرمستقیم هم در مشارکت سیاسی اثر می‏گذارد. همچنین میزان تحصیلات در میزان دسترسی افراد به اطلاعات اثر می‏گذارد و این امر، زمینه مساعد تری برای مشارکت سیاسی ایجاد می‏نماید. موقعیت گروهی افراد نیز از عوامل موثر در مشارکت سیاسی است. این موقعیت‏ها که شامل گروههای دوستی، خانوادگی، حرفه‏ای و ... می‏شود، شبکه روابط نسبتاً پایداری را می‏سازد که در شکل دادن به نگرش و رفتار سیاسی افراد نقش مهمی بازی می‏کند. در این دیدگاه، انسانها اساساً ساخته و پرداخته گروه هایی تلقی می‏شوندکه در آن زندگی می‏کنند.

محل سکونت هم بر میزان مشارکت اثر می‏گذارد. مطالعات متعددی حاکی ازاین واقعیت است که معمولاً شهرنشینان تمایل بیشتری به مشارکت سیاسی دارند. محل سکونت به لحاظ موقعیت فرهنگی و اجتماعی نیز بر میزان مشارکت اثر می‏گذارد. لیپست مشاهده کرده است که کارگران کارخانه‏های بزرگ، بیشتر از کارخانجات کوچک در انتخابات مشارکت می‏کنند. همچنین کسانی که در مناطق پیشرفته اقتصادی زندگی می‏کنند از ساکنین مناطق عقب مانده‏تر، مشارکت سیاسی بیشتری دارند (لیپست،1963: 216).

در عین حال، برخی از متغیرها، مانند مشارکت سیاسی والدین و دوستان، و تجارب قبلی مشارکت فرد بر تببین مشارکت سیاسی و به عبارت بهتر، بر میزان مشارکت افراد در فعالیت‏های سیاسی تأثیرگذار است. مایکل راش متغیرها و فرآیندهایی را که به اجتماعی شدن سیاسی منجر می‏شود، به صورت یک مدل نشان داده و در آن، به عوامل اجتماعی شدن، مثل خانواده، گروه‏های همسآلان،  گروه‏های کار وگروه‏های مذهبی اشاره می‏کند که فرآیند اجتماعی شدن از طریق آنها صورت می‏گیرد. این عوامل از سه طریق عمده، یعنی تقلید، آموزش و انگیزش، در سراسر زندگی فرد عمل می‏کند. این عوامل و راهها، موجب تغییر در سرندهای ادراکی معرفت و ارزش‏های یک فرد می‏شود.

مایکل راش عقیده دارد که شواهد فراوانی وجود دارد که مشارکت سیاسی در تمام سطوح، بر اساس پایگاه اقتصادی، اجتماعی، تحصیلات، شغل، جنسیت، سن، مذهب، قومیت، منطقه و مکان سکونت، شخصیت، محیط سیاسی یا زمینه‏ای که مشارکت در آن اتفاق می‏افتد، متفاوت است (راش،1380: 133).‏

مرکز افکار سنجی دانشجویان در بررسی نگرش مردم نسبت به زنان گزارش داده است که 75 درصد مردم تهران، تحصیل را برای زنان ضروری می‏دانند و اشتغال زنان را همانند اشتغال مردان، مهم می‏شمارند. همچنین بیش از نیمی از مردم تهران، خواهان مشارکت زنان و مردان در تصمیم گیری راجع به سود جامعه هستند و 70 درصد نیز طرفدار مشارکت سیاسی زنان هستند، ولی هنوز بیش از نیمی از مردم با اشتغال بیرون از خانه زنان مخالف‌اند (1381).

در پژوهشی، طاهر موسوی (1377) به بررسی مشارکت سیاسی و عوامل موثر بر آن در قالب نظریه‌های روانشناختی پرداخته است  و نتایج بدست آمده حاکی از این واقعیت است که اگر فرد نسبت به پاداش‌ها و مزایای حاصله از آن ارزش بالایی قایل باشد و نیز نسبت به اثر بخشی فعالیت سیاسی خود اطمینان بالایی داشته باشد و در نهایت اگر احساس کند که اطلاعات کاملی در مورد نامزدهای انتخاباتی کسب کرده، به احتمال زیاد، در انتخابات شرکت خواهد کرد.

صمدی‌راد (1385) در مقاله «مکانیسم‌‌های ارتقای مشارکت زنان در ابعاد سیاسی و اقتصادی» به متغیر تحصیلات به عنوان عمده‌ترین عامل زمینه‌ساز مشارکت سیاسی و اقتصادی زنان پرداخته است.

عباس محمدی‌اصل (1383) در مقاله‌ای تحت عنوان «موانع مشارکت سیاسی زنان در ایران» به شکاف‌های موجود در جامعه ایران از جمله شکاف جنسی اشاره کرده و آن را به عنوان نوعی شکاف ساختی مطرح کرده و معتقد است که براساس این شکاف: اولاً در جامعه سنتی که زنان تابع شوهران خود هستند و نقش سیاسی ندارند، این شکاف فعال نیست، ثانیاً در جامعه نوین، تحولات گسترده اجتماعی موجب فعال شدن این شکاف در قبال درخواست حق رأی و نمایندگی در ستادهای پارلمانی و مواردی از این قبیل می‌شود، و ثالثاً در جوامع در حال گذر این شکاف نیمه فعال است؛ بدین معنی که گاه برحسب حضور و تلاش‌های سایر شکاف‌ها، همچون جناح‌بندی‌های سیاسی فعال، به تراکم می‌گراید و زمانی از فعالیت باز می‌ایستد (محمدی اصل،1383: 93-94).

  با مروری بر نظریات مطرح در باره مشارکت سیاسی و ارائه برخی از نتایج تجربی در این مورد می‏توان از نظریه لیپست در باره عضویت فرد در انجمن‏های داوطلبانه، از نظریه کارکردگرایان ساختاری در باره جامعه پذیری سیاسی و کنش متقابل نمادین(مید و کولی) در باره خود و دیگری تعمیم یافته و از نظریات هانتینگتون و مایکل راش و رابرت دال و لایگلی بر تاثیر پایگاه اقتصادی اجتماعی، تحصیلات، سن، مکان سکونت، محیط سیاسی یا زمینه‏های شکل گیری مشارکت بر مشارکت سیاسی و نظریه‏های فیش باین و آیزن و سیمن و اولسن درباره تمایل به مشارکت جویی استفاده شده و فرضیات زیر استخراج شده است. 

مشارکت سیاسی

عضویت فرد درانجمنها

مشارکت سیاسی والدین

مشارکت سیاسی دوستان

مشارکت سیاسی دوستان

 

عضویت فرد درانجمن‏ها

مشارکت سیاسی والدین

مشارکت سیاسی

سن، درآمد، تحصیلات، محل سکونت

 

 

 

 

 

 

 

 

فرضیه‌های تحقیق

 یکی از اهداف اصلی تحقیق، بررسی عوامل موثر بر مشارکت سیاسی زنان در آذربایجان شرقی است و در این راستا مقاله حاضر به بررسی فرضیه‌های زیر می‏پردازد:

1- به نظر می‌رسد بین عضویت فرد در انجمن‌ها و میزان مشارکت سیاسی زنان رابطه معنی‌داری وجود دارد.

2- به نظرمی‌رسد بین ارزیابی فرد ازخاستگاه اقتصادی اجتماعی خانواده و میزان مشارکت سیاسی وی رابطه معناداری وجود دارد.

3- به نظر می‌رسد بین تمایل خانواده فرد به مشارکت سیاسی و میزان مشارکت سیاسی وی رابطه معناداری وجود دارد.

4- به نظر می‌رسد بین تمایل دوستان فرد به مشارکت سیاسی و میزان مشارکت سیاسی زنان رابطه معناداری وجود دارد.

5- به نظر می‏رسد بین وضع تاهل، سن، تحصیلات و محل سکونت فرد با مشارکت سیاسی وی رابطه معناداری وجود دارد.

روش‏شناسی

این پژوهش از نظر وسعت، پهنانگر و از نظر زمانی یک بررسی مقطعی است که در محدودة زمانی نیمة دوم سال 1388 تا نیمة دوم سال 1389 انجام گرفته است. شیوه اجراء، پیمایشی و مکان پژوهش استان آذربایجان شرقی است.

جامعه آماری پژوهش شامل تمامی زنان بین سنین 64-18سال، است که در مدت زمان تحقیق، در این استان سکونت دارند. براساس سرشماری نفوس و مسکن سال 1385، جمعیت کل استان آذربایجان شرقی برابر با 1،398،060 نفر می‏باشد که از این تعداد 682،957 نفر زن هستند. براین اساس، از این تعداد، 1093134 نفر را زنان واقع در سن 18 تا 64 سال تشکیل می‏دهد.

روش نمونه‌گیری در تحقیق حاضر، چند مرحله‌ای است. در این روش، افراد جامعه با توجه به سلسله مراتبی از واحدهای بزرگتر به کوچکتر از انواع واحدهای جامعه انتخاب می‌شود (سرمد، بازرگان و حجازی، 1379: 185). از بین 19 شهرستان استان، بر اساس شاخص‏های توسعه، شهرستان‏هایی که به عنوان نمونه آماری انتخاب شدند عبارتند از تبریز، اهر، مرند، کلیبر، هشترود، جلفا، هادی شهر و ورزقان. نمونه‏گیری از شهرها و روستاهای این مناطق پس از تعیین سهمیه مربوط به هریک از مناطق نمونه گیری بر اساس جمعیت زنان ساکن شهری و روستایی، در هرمنطقه به صورت تصادفی انجام پذیرفته است.

حجم نمونه آماری با استفاده از فرمول نمونه گیری کوکران به دست آمده است. به این ترتیب که پس از برآورد میزان واریانس متغیر وابسته در پیش آزمون و قرار دادن مقادیر در فرمول مورد نظر حجم نمونه به صورت تقریبی 1074 نفر برآورد گردید و به 1080 افزایش داده شد. مراحل نمونه‏گیری به این صورت بوده که پس از تعیین حجم کلی نمونه، شهرهای مورد مطالعه به مناطق مختلف تقسیم شده و نمونه‏ها به نسبت جمعیت هر منطقه اختصاص یافت. سپس از هر منطقه، بلوک هایی به صورت تصادفی انتخاب شدند و در مرحله آخر، از هر بلوک، خانه هایی به صورت تصادفی انتخاب شدند.

با توجه به ماهیت موضوع، ابزار گردآوری اطلاعات، پرسشنامه بوده است. سؤالات پرسشنامه تحقیق، براساس چهارچوب نظری، مفاهیم و متغیرهای به کار رفته در فرضیه‌های مطروحه و با بازبینی پرسشنامه‌های تحقیقات مشابه طراحی شده است. قبل از اجرای عملیات نهایی، ابتدا پرسشنامه توسط چند متخصص علوم اجتماعی، مورد ارزیابی جدی قرار گرفته و بعد از پاره‏ای اصلاحات، برای پیش آزمون آماده شد. پرسشنامه نهایی با 108 سؤال باز و بسته طراحی و مورد استفاده قرار گرفت.

تجزیه وتحلیل اطلاعات گردآوری شده با استفاده ازنرم افزار SPSS انجام گرفت و برای بررسی وجود روابط و نوع و شدت رابطه بین متغیرها، با توجه  به سطوح سنجش هریک از متغیرها، آزمون‏های ضریب همبستگی اسپیرمن و پیرسون و آزمون‏های  T،F رگرسیون چندمتغیره و تحلیل مسیر به اجراء گذاشته شد. 

سنجش متغیرهای مستقل و وابسته

مشارکت سیاسی درتعریف مفهومی براساس  تعریف میلبراث و گوئل به آن دسته از اعمال شهروندان اطلاق می‌شود که سعی دارند سیاست و حکومت را تحت تأثیر یا پشتیبانی قرار دهند (وان دث، 2001: 4).

تنها متغیر وابسته تحقیق عبارتست از مشارکت سیاسی زنان که در مقیاس فاصله‏ای اندازه گیری شده و براساس جمع نمرات حاصل از شاخص‌های: شرکت در انتخابات مختلف سراسری، پیگیری اطلاعات و اخبار سیاسی کشور، شرکت در بحث‌های سیاسی درون خانواده، شرکت در بحث‌های سیاسی در بین دوستان، شرکت در همایش‌ها و سخنرانی‌ها، تشویق دیگران به شرکت در انتخابات، همکاری با نهادهای سیاسی، عضویت در انجمن‌های مختلف، ارائه نظرات به طرق مختلف و کاندید شدن برای انتخابات نهادها و انجمن‌ها، در سطح رتبه‏ای مورد سنجش قرار گرفته است.

متغیرهای مستقل پژوهش عبارتند از: تمایل فرد به مشارکت جویی، عضویت فرد و والدین آنها درانجمن‌های مختلف، تمایل والدین و دوستان فرد به مشارکت سیاسی.

منظور از مشارکت جویی عبارتست از تمایل به شرکت در بحث‏های سیاسی در جمع‏های مختلف، احساس مسئولیت در قبال مسائل جامعه و اظهار نظر در این باره، علاقه مندی به مسائل سیاسی و اجتماعی، تشویق و ترغیب اطرافیان به مشارکت در جامعه وحضور فعال در گردهمایی‏ها و راهپیمایی‏ها. انجمن‏های مورد سوال در این تحقیق عبارت بودند از: هیئت مدیره آپارتمان، انجمن اولیا و مربیان، انجمن‏های خیریه، انجمن‏های فرهنگی و ادبی، احزاب سیاسی، پایگاه‏های بسیج مساجد و یا ادارات، هیئت‏های ورزشی، اتحادیه‏های صنفی و تشکل‏های دانشجویی. در عین حال تأثیر برخی از متغیرهای زمینه‏ای بر روی متغیر وابسته مورد بررسی قرار گرفت.

  درسنجش روایی گویه‏های مربوط به متغیر وابسته (مشارکت سیاسی) از تکنیک تحلیل عاملی استفاده شده است. مقدار آزمون KMO برابر با 871/0 بوده و لذا نشان‏دهنده اعتبار سازه‏ای بالای مشارکت سیاسی می‏باشد. برای پی بردن به میزان همبستگی درونی بین گویه‏های مربوط به مشارکت سیاسی از آزمون آلفای کرونباخ استفاده شده که مقدار آلفا برابر با 83/0 نشان دهنده همبستگی بالا بین گویه‏های این متغیر می‏باشد.

هریک از متغیرهای مستقل از لحاظ همبستگی درونی گویه هایشان با آزمون آلفای کرونباخ مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج این بررسی در جدول شماره 1 زیر ارائه شده است:

جدول شماره 1: نتیجه روایی مربوط به گویه‏های هریک ازمتغیرهای مستقل

متغیرهای مستقل

مقدار آلفا

فعالیت دوستان در انجمن‏های مختلف

78/0

فعالیت والدین در انجمن‏های مختلف

80/0

فعالیت خود فرد در انجمن‏های مختلف

76/0

تمایل دوستان فرد به مشارکت جویی سیاسی

68/0

تمایل والدین فرد به مشارکت جویی سیاسی

61/0

تمایل فرد به مشارکت جویی سیاسی

56/0

یافته‏های تحقیق

الف) تحلیل توصیفی

نتایج بدست آمده از بررسی وضعیت سن پاسخگویان نشان می‌دهد که کم سن ‌ترین افراد دارای 18 سال و بزرگسال‌ترین آنها 64 سال می‌باشد. میانگین نمونة مورد تحقیق 62/27 سال و نما برابر 26 سال محاسبه شده است. بیشترین فراوانی پاسخگویان مربوط به گروه سنی 18 تا 33 سال و کمترین فراوانی مربوط به گروه سنی 49 تا 64 سال بوده است.

از بین کل نمونة آماری نیمی از پاسخگویان، افراد مجرد (9/50 درصد) و 4/44 درصد افراد متاهل، 1/2 درصد از پاسخگویان، مطلقه و 1/7 درصد بی همسر (در اثر فوت) هستند.

همچنین، حدود 80 درصد ساکن مناطق شهری و تنها 20 درصد در مناطق روستایی ساکن بوده‏اند.

از لحاظ تحصیلی، بیشترین فراوانی با 9/37 درصد مربوط به افراد دارای تحصیلات دیپلم و پس از آن، افراد دارای مدرک کارشناسی با 2/25 درصد، مدرک سیکل6/11 درصد، فوق دیپلم 8/8 درصد، راهنمایی3/5 درصد و ابتدایی2/4 درصد قرار دارند.

از نظر اشتغال، بیشترین فراوانی با 4/39 درصد مربوط به افراد محصل یا دانشجو است و در مرتبه بعد، به ترتیب خانه‌دارها با 25 درصد و شاغلین با 4/19 درصد  قرار دارند و کمترین تعداد مربوط به افراد بازنشسته است.

از نظر درآمد، بیشترین فراوانی مربوط به کسانی است که به‏طور متوسط دارای درآمد بین 400 تا 600 هزار تومان بوده‏اند و کمترین فراوانی مربوط به افراد دارای درآمد کمتر از 200 هزار تومان می‏باشد.

از نظر طبقة اجتماعی، نیمی از پاسخگویان خود را متعلق به طبقة بالا ویا متوسط به بالای جامعه ارزیابی نموده‌اند. با این وجود، حدود 30 درصد ازپاسخگویان نیز خود را جزء طبقة متوسط به پایین جامعه ارزیابی کرده‏اند.

براساس آماره‏های بدست آمده و ارائه شده، 9/73 درصد از زنان استان، هرگز مشارکت سیاسی نداشته و یا به ندرت در امورسیاسی مشارکت کرده‏ و یا «گاهی اوقات» مشارکت داشته‏اند و فراوانی 0/22 درصد مربوط به کسانی است که همیشه، اکثر موارد و یا اغلب اوقات مشارکت سیاسی داشته‏اند. مقدار میانگین برابر با 14/4 و نما نیز برابر با 4 نشان دهندة مشارکت پایین زنان استان آذربایجان شرقی است.

بیش از نیمی از افراد (3/56 درصد) اظهار داشته‏اند که والدین‏شان تمایل حد متوسطی به مشارکت سیاسی دارند و با این وجود، فعالیت والدین‏شان در انجمن‏های مختلف در حد متوسط به بالا بوده است. 

نتایج این تحقیق نشان می‏دهدکه دوستان و اطرافیان پاسخگویان، از مشارکت جویی سیاسی نسبتاً پایینی برخوردارند. با این وجود، مقدار میانگین فعالیت دوستان در انجمن‏ها نشانگر مشارکت بالای آنان می‏باشد و این نشان می‏دهد که با وجود فعالیت در انجمن‏های مختلف، تمایل به فعالیت سیاسی کم بوده و فعالیت‏ها عمدتاً در کارهای غیر سیاسی می‏باشد.

یافته‏های دیگر تحقیق حاکی از آن است که زنان استان، در انجمن‏های مختلف فعالیت نسبتاً بالایی داشته‏اند. همچنین از لحاظ مشارکت جویی فردی، مقدار میانگین برابر با 3 نشان دهندة مشارکت ‏جویی سیاسی حدمتوسط زنان استان است.

ب) تحلیل استنباطی

در تحلیل روابط دو متغیره، بررسی مقایسه‏ای میزان مشارکت سیاسی در بین گروه‏های سنی زنان استان نشان می‏دهد که بین گروه‏های سنی جوان و بزرگسال(18تا33 سال و 49 تا 64 سال) از لحاظ مشارکت سیاسی تفاوت معناداری وجود دارد. به نحوی که زنان واقع در گروه سنی 49 تا 64 سال مشارکت بیشتری نسبت به گروه‏های دیگر دارند.

بررسی میزان مشارکت سیاسی برحسب وضع تأهل زنان استان نشان می‏دهد که بین مشارکت سیاسی زنان متأهل و مجرد تفاوت وجود دارد، به طوری که زنان متأهل، مشارکت بیشتری نسبت به مجردین دارند. 

برطبق نتایج یافته های تحقیق حاضر، میزان مشارکت سیاسی زنان شهری بیش از زنان روستایی بوده است. با این حال، بین زنان محصل یا دانشجو با زنان شاغل، غیرشاغل، بیکار و جویای کار و زنان دارای درآمد ولی بدون کار، تفاوت معناداری در مشارکت سیاسی مشاهده گردید.

بر پایة نتایج تحقیق، زنانی که از لحاظ تحصیلی متفاوت هستند، در میزان مشارکت سیاسی نیز باهم اختلاف دارند. بر این اساس، بین زنانی که بی سواد بوده و یا دارای تحصیلات در حد ابتدایی هستند، با زنان مقاطع تحصیلی بالاتر، در مشارکت سیاسی تفاوت وجود دارد و این امر به خوبی تأثیر تحصیلات و کسب آگاهی‏ها را در مشارکت زنان استان در امور اجتماعی و سیاسی نشان می‏دهد. در مقابل، نتایج بدست آمده حاکی از آن است که تحصیلات والدین پاسخگویان، تأثیری بر میزان مشارکت سیاسی زنان استان نداشته است.

بررسی تأثیر ارزیابی ازطبقة اجتماعی بر میزان مشارکت سیاسی نشان داد که بین طبقات متوسط به بالا و متوسط به پایین جامعه در میزان مشارکت سیاسی تفاوت وجود دارد. بدین معنی که زنان متعلق به طبقة متوسط به پایین جامعه، مشارکت سیاسی بالاتری نسبت به زنان متعلق به طبقة متوسط به بالای جامعه دارند. همچنین، بررسی تأثیر درآمد بر مشارکت سیاسی نیز، وجود تفاوت در مشارکت زنان را تأیید می‏نماید. بر این اساس، افرادی که درآمد خانواده شان، ماهانه 601 تا 800 تومان است، مشارکت سیاسی بالاتری نسبت به گروه‏های درآمدی دیگر دارند.

با بررسی نتایج آزمون پیرسون و به استناد ضرایب همبستگی بدست آمده می‏توان نتیجه گرفت که رابطة بین مشارکت سیاسی (متغیر وابسته) و متغیرهای مستقل یعنی فعالیت فرد در انجمن‏ها (52/0)، فعالیت والدین فرد در انجمن‏ها (483/0) و فعالیت دوستان فرد در انجمن‏ها (493/0) رابطه‏ای نسبتاً قوی می‏باشد. در مقابل، بین مشارکت سیاسی(متغیر وابسته) و متغیرهای مستقل مشارکت جویی والدین(211/0) و دوستان (363/0)، رابطة متوسط به پایینی برقرار است.

 

جدول شماره 2: نتایج تحلیل دو متغیره بین مشارکت سیاسی و متغیرهای مستقل

متغیرها

مشارکت سیاسی

 

نوع آزمون

سطح معنی داری

سن

F

026/0

وضع تاهل

F

001/0

محل سکونت

T

101/0

وضع فعالیت فرد

F

000/0

تحصیلات فرد

F

000/0

تحصیلات پدر

F

266/0

تحصیلات مادر

F

380/0

درآمد فرد

F

029/0

طبقه اجتماعی

F

012/0

مشارکت جویی سیاسی والدین

r  پیرسون

000/0

مشارکت جویی سیاسی دوستان

r  پیرسون

000/0

مشارکت جویی سیاسی فردی

r  پیرسون

000/0

فعالیت فرد در انجمن ها

r  پیرسون

000/0

فعالیت والدین درانجمن‏ها

r  پیرسون

000/0

فعالیت دوستان درانجمن‏ها

r  پیرسون

000/0

در تحلیل روابط چند متغیره، از تحلیل رگرسیونی چندگانه داده‌ها برای بررسی روابط بین متغیرها استفاده شده است. برای تعیین سهم تأثیرگذاری نسبی هریک ازمتغیرهای مستقل بر روی مشارکت سیاسی زنان، تحلیل رگرسیونی چند متغیره به روش گام به گام[3] استفاده گردید.

از میان متغیرهای مستقل وارد شده در معادله رگرسیون، سهم متغیر فعالیت فرد در انجمن‏ها با ضریب بتای25/0بیش از متغیرهای و متغیرگرایش سیاسی والدین با ضریب بتای 088/0 کمتر از متغیرهای دیگر بوده است. جدول شماره 3 نتایج تحلیل رگرسیونی چند متغیره را نشان می‌دهد.

همچنین، به منظور شناسایی تأثیرات غیرمستقیم متغیرهای مستقل بر متغیر وابسته از روش تحلیل مسیر استفاده شده است.بر اساس تحلیل مسیر انجام یافته که در جدول شماره 4 ارائه شده است، مدل اصلی تبیین کننده‏های مشارکت سیاسی زنان بدین صورت رسم می‏شود:

جدول شماره 3: ضرایب بتای متغیرهای مربوط به مدل رگرسیونی مشارکت سیاسی زنان

منبع تغییرات

Β

b

T

سطح معنی‌داری

عرض از مبدا

-

153/2

797/20

000/0

فعالیت فرد درانجمن‏ها

25/0

183/0

852/7

000/0

فعالیت دوستان درانجمن‏ها

170/0

134/0

029/5

000/0

مشارکت جویی سیاسی دوستان

128/0

094/0

073/4

000/0

فعالیت والدین درانجمن ها

199/0

160/0

831/5

000/0

مشارکت جویی سیاسی فرد

108/0

088/0

532/3

000/0

مشارکت جویی سیاسی والدین

088/0

062/0-

949/2

003/0

مدل تحلیل مسیر

 

 

جدول شماره 4: نتایج تحلیل مسیر میزان مشارکت سیاسی زنان براساس متغیرهای تحقیق

متغیرهای مستقل

نوع اثر

معنی‌داری

اثرات تحلیل شده

اثرات تحلیل نشده

اثرمستقیم

اثرغیرمستقیم

اثر کل

مشارکت جویی سیاسی فردی

108/0

0437/0

15/0

*

372/0

628/0

فعالیت دوستان درانجمن‏ها

170/0

240/0

41/0

*

فعالیت والدین در انجمن‏ها

199/0

0805/0

28/0

*

فعالیت فرد در انجمن‏ها

250/0

-

25/0

*

مشارکت جویی سیاسی دوستان

128/0

2271/0

35/0

*

مشارکت جویی سیاسی والدین

088/0-

008/0-

09/0-

*

نتایج تحلیل مسیر نشان می‌دهد که متغیر فعالیت دوستان در انجمن‏ها و تمایل سیاسی دوستان به ترتیب، دارای بیشترین اثر و متغیر تمایل سیاسی والدین دارای کمترین تأثیرگذاری بر متغیر مشارکت سیاسی بوده است. این متغیرهای مستقل به طور کلی می‏تواند 2/37 درصد تغییرات مشارکت سیاسی را تبیین نماید و 8/62 درصد از واریانس متغیر وابسته، به صورت تبیین نشده باقی می‌ماند که متأثر از متغیرهای دیگر می‌باشد.

استفاده از تحلیل رگرسیونی چند متغیره وروش گام به گام نشان می‏دهد که متغیرها برحسب اولویت تأثیر بر متغیر وابسته عبارتند از: فعالیت فرد درانجمن‏ها، فعالیت والدین فرد درانجمن ها، فعالیت دوستان فرد درانجمن‏ها، تمایل سیاسی دوستان، مشارکت ‏جویی فردی و تمایل سیاسی والدین.

بحث و نتیجه‏گیری

مشارکت سیاسی از موضوعات مهم در جامعه تلقی شده و تحقیقات متعددی در این ارتباط به انجام رسیده است. مشارکت سیاسی تحت تأثیر عوامل مختلف قرار می‏گیرد. این عوامل عبارتند از: عوامل فردی و اجتماعی. متغیرهایی که در این تحقیق تأثیر آنها بر روی مشارکت سیاسی زنان مورد بررسی قرار گرفته‏اند عبارت است از: فعالیت خود فرد، دوستان و اطرافیان و والدین فرد در انجمن‏ها و میزان تمایلات سیاسی فرد، دوستان، اطرافیان و والدین فرد.

براساس نظریه پارسونز، از طریق جامعه پذیری، فرهنگ به عاملان انتقال می‏یابد و درونی می‏شود و عامل مهمی در انگیزش رفتارهای اجتماعی افراد به حساب می‏آید و این کارکرد عمدتأ در خانواده و نظام آموزشی متمرکز می‏شود.

مطابق یافته‏های تحقیق، فعالیت فرد در انجمن‏ها بیشترین تأثیر را بر مشارکت سیاسی داشته است در حالیکه این متغییر متأثر از فعالیت والدین، دوستان و اطرافیان در انجمن‏ها و گرایش سیاسی آنان می‏باشد. زمینه خانوادگی فرد و تعامل با همسآلان و دوستان، بر رفتارهای فردی تأثیرگذار است. اهمیت دادن به مسائل و رویداد‏های پیرامون، فعال‏گرایی و احساس مسئولیت در قبال جامعه و افراد آن جزء ارزش‏هایی است که از طریق جامعه پذیری و در درون خانواده و در ارتباط با دوستان و همسالان آموخته شده و در افراد نهادینه می‏شود و در قبال کنش‏های مشارکت جویانه نمایانگر می‏شود.

همچنین طبق نظر هابرماس می‏توان در مورد نتایج تحقیق اظهار نظرنمود. بر اساس نظر هابرماس، حوزه‏های عمومی و گسترش فضاهای ارتباطی بین افراد، پایه اصلی شکل‏گیری فرهنگ سیاسی و دموکراتیک کردن قدرت سیاسی است. از نظر هابرماس، سیاست‏گذاری عقلانی بدون مشارکت دموکراتیک مردم قابل اجراء نیست. بر اساس اندیشه هابرماس، می‏توان نتیجه گرفت که هر چه میزان تمایلات مشارکت جویان در بین افراد و تعاملات آنان با دیگران در قالب شرکت در فعالیت‏های اجتماعی و فعالیت در انجمن‏های مختلف افزایش یابد، میزان مشارکت سیاسی در بین افراد آن جامعه نیز بالا خواهد بود.

از بین متغیر‏های منزلتی، هانتینگتون میزان تحصیلات فرد را دارای بیشترین تأثیر بر مشارکت سیاسی می‏داند و در درجه دوم موضوع عضویت فرد در انجمن‏ها و گروه‏های اجتماعی را مطرح می‏سازد. براین اساس، فعالیت فرد در انجمن‏ها دارای بیشترین تأثیر بر مشارکت سیاسی بوده و علاوه بر آن نتایج تحقیق نشان می‏دهد که بین افراد بی‏سواد و یا دارای تحصیلات پایین و افراد دارای تحصیلات بالا به لحاظ مشارکت سیاسی تفاوت معناداری وجود دارد. ولی نکته قابل تعمق این است که مطابق با یافته‏های تحقیق، بین تحصیلات ودر آمد و مشارکت سیاسی رابطۀ معکوس وجود دارد. در تأیید این نتیجه گیری، هانتینگتون نیز در تحقیقات خود به این نتیجه می‏رسد که اگر افراد، متعاقب ارتقاء تحصیلات، انتقال به شغل پر منزلت‏تر و درآمد بیشتر، به اهداف مورد نظر خود (بهبود وضع اقتصادی و اجتماعی) دست یابند، معمولاً از مشارکت در عرصه سیاسی و فعالیت اجتماعی صرف‏نظر می‏نمایند.

برطبق الگوی سلسله مراتبی مشارکت سیاسی راش(1377)، هرچه سطح فعالیت بالاتر باشد، میزان مشارکت، برحسب تعداد افراد درگیر در یک فعالیت معین پایین تر است. بر این اساس، میزان مشارکت سیاسی زنان استان آذربایجان شرقی پایین بوده و عمدتاً در سطح پایین (عدم درگیری در سیاست، رأی دادن و علاقة کم به امور سیاسی می‏باشد. همچنین، بر پایة آمارها و تحقیقات مختلف در مورد مشارکت سیاسی زنان (به عنوان مثال: خلیلی، 1386؛ پیشگاهی فرد و زهدی‌گهرپور، 389؛ صمدی‏راد، 1385؛ پیشگاهی فرد، دستوری و ابراهیمی،  1388) هرچه از سطوح پایین (عدم درگیری در سیاست) به سطوح بالا(داشتن مقام سیاسی و مدیریتی) حرکت می‏کنیم، از میزان مشارکت و تعداد زنان مشارکت کننده کاسته می‏شود.

یافته‏های تحقیق حاضر در مورد تأثیر فعالیت دوستان و اطرافیان فرد در انجمن‏ها و تمایلات مشارکت جویانة آنها بر میزان مشارکت سیاسی فرد، نتایج تحقیق لایگلی و مک کلارک را مورد تأیید قرار می‏دهد.

همچنین نتایج این پژوهش، بر نتایج بدست آمده از طرح ملی بررسی مشارکت سیاسی زنان در 28  استان کشور (قاضی طباطبایی، محسنی تبریزی و مرجایی، 1383) را در مورد آگاهی سیاسی زنان، علاقه به سیاست و میزان عضویت در نهادها و نوع فعالیت‏های اجتماعی (بیشترین عضویت و فعالیت زنان در هیئت‏های مذهبی وپس از آن، انجمن‏های خیریه) صحه می‏گذارد. در نهایت، یافته‏های پژوهش حاضر، نتایج بدست آمده از تحقیقات پژوهشگرانی چون مصفا (1374)، باور (1373)، موسوی (1377)، صمدی‌راد (1385)، محمدی‌اصل (1382)، موحد (1382)، عبدالهی (1387)، یوسفی‌آقابین (1384) و پناهی (1386) را مورد تأیید قرار می‏دهد.  

یکی از مباحث عمده جامعه‏شناسی سیاسی مربوط به تأثیر شکاف‏های اجتماعی بر پویایی جامعه و دولت در طی زمان است. یکی از این شکاف‏ها، شکاف جنسی است که به عنوان یک شکاف ساختی از تقسیم جمعیت جامعه میان دو گروه مردان و زنان بوجود می‏آید. در جامعه سنتی که زنان تابع شوهران هستند و نقش سیاسی ندارند، این شکاف بارز نیست؛ ولی در جامعه نوین، تحولات گسترده اجتماعی، موجب فعال شدن این شکاف در قالب درخواست حق رأی و نمایندگی در نهاد‏های پارلمانی و حزبی می‏گردد  و در جوامع در حال گذار، نیز این شکاف تاحدی بارز است؛ یعنی، بر حسب حضور و تلاش افراد و جناح بندی‏های سیاسی فعال شده و در طول زمان، بعد از حرکت باز می‏ایستد. در این راستا به نظر می‏رسد که جامعه فعلی ایران به عنوان یک جامعه در حال گذار با وضعیت نیمه فعال (تاحدی بارز) شکاف جنسی مواجه باشد (محمدی اصل، 1382: 174-175).

حاکمیت فرهنگ مردسالاری بر تدوین قواعد سیاسی به اتکای کمیابی اقتصادی و معیشت تک محصولی، چنان تصویری ازنظام اجتماعی معطوف به حقوق نیروی زنان در جامعه فعلی ایران ترسیم نموده که این حقوق با وجود ظاهر برابرجویانة آن، هرگونه توانمندی زنان را در عرصة مشارکت پذیری اجتماعی عقیم می‏گذارد و واقعیتی واژگونه، نیمه خودآگاه و تقلیدی از شاخص‏های حضور اجتماعی زنان درجامعه ترسیم می‏نماید (همان: 183).

لذا بر همین اساس، حضور زنان و مشارکت سیاسی آنان را تنها به صورت گسترده و چشمگیر در مواقع انتخابات و زمان رای دهی و راهپیمایی‏ها شاهد هستیم و در بقیه موارد، حضور زنان بسیار کمرنگ می‏نماید.

مطابق با نتایج بدست آمده از تحقیق پناهی، رابطة بین طبقة اجتماعی و مشارکت سیاسی مورد تایید قرار می‏گیرد؛ ولی با کنترل متغیرهای دیگر، اثر طبقة اجتماعی بر مشارکت سیاسی محسوس نمی‏باشد. محقق چنین نتیجه می‏گیرد که حتی اگر نظریه طبقاتی مشارکت سیاسی زنان برای برخی از جوامع مفید ‏باشد، ولی در ایران چندان قابل تعمیم نیست.

براساس تحقیق انجام یافته توسط محمدحسین پناهی (1386) بر روی مشارکت سیاسی زنان، از نظر فعالیت‏های سیاسی، 56 درصد زنان، فقط یک‏بار در طول چهار سال در انتخابات رأی داده بودند، اکثریت شان علاقة چندانی به سیاست نداشته و کمتر در گفتگوهای سیاسی شرکت می‏کردند. 63 درصد پاسخگویان در دوسال گذشته در هیچ نوع راهپیمایی و تظاهراتی شرکت نکرده و فقط حدود 5 درصد در یک سازمان سیاسی عضویت فعال یا غیرفعال داشتند و میزان مشارکت سیاسی واقعی اکثریت قریب به اتفاق زنان در سطح پایینی بوده است (41 درصد مشارکت سیاسی پایین، 53 درصد مشارکت متوسط و 6 درصد مشارکت بالا) و 75 درصد از زنان نیز، خود را غیر فعال قلمداد کرده‏اند. از سوی دیگر، بر طبق نتایج تحقیق حاضر، گرایش سیاسی دوستان و والدین تأثیر کمی بر مشارکت سیاسی زنان داشته است. 

نتایج بدست آمده از تحقیق پناهی بر روی مشارکت سیاسی زنان تهرانی، تأثیر نگرش  سیاسی بر مشارکت سیاسی را تأیید نمی‏کند.  یکی از موضوعات مطرح در جامعه ما، وجود خیل افراد بی تفاوت و یا مردد می‏باشد که نگرش منفی و یا مثبت خود را بروز نمی‏دهند و یا دارای گرایش سیاسی خاصی نیستند و یا آگاهی سیاسی بسیار پایینی دارند.

براساس نظریة اثربخشی سیاسی باندورا و رابرت دال و سایرین، افرادی که احساس می‏کنند مشارکت سیاسی آنان در سرنوشت جامعه تأثیرگذار است، فعالیت سیاسی خود را تکرار و یا آن را افزایش می‏دهند و در غیر این صورت دست از آن برمی‏دارند. بر این اساس، اگر حضور زنان در عرصه‏های مختلف پررنگ بوده و زنان جامعه احساس کنند که با فعالیت‏های خود، می‏توانند درجامعه اثرگذار باشند، بر فعالیت اجتماعی و سیاسی افزوده و میزان مشارکت‏شان افزایش خواهد یافت.

بر طبق نتایج تحقیق پناهی در مورد مشارکت سیاسی زنان و نیز نتایج تحقیق حاضر، میزان عضویت زنان در سازمان‏ها، نهادها و انجمن‏های مختلف بسیارکم رنگ بوده و عمده فعالیت آنان به شرکت در انتخابات اختصاص دارد. 

یکی از متغیرهای تأثیرگذار بر مشارکت سیاسی زنان در تحقیق حاضر، مشارکت جویی والدین (خانواده) می‏باشد. به عبارت بهتر، در صورتی که اعضای خانوادة فرد تمایل به مشارکت سیاسی داشته باشند، تمایل فرد به فعالیت‏های اجتماعی و سیاسی افزایش خواهد یافت. از سوی دیگر، براساس نتایج بدست آمده از تحقیق پناهی درخصوص زنان تهرانی، حمایت اعضای خانواده از فعالیت‏های سیاسی، باعث سوق داده شدن فرد به سوی گرایشات سیاسی می‏گردد و برعکس. و به احتمال زیاد، علت عدم حمایت خانواده از فعالیت‏های سیاسی فرد، وجود نگرش منفی است که به دنیای سیاست و فعالیت‏های سیاسی در جامعه وجود دارد (پناهی، 1386: 267).

همچنین ممکن است که اعضای خانواده نه تنها از فعالیت سیاسی زنان حمایت نکنند، بلکه با آن مخالفت کرده و آنان را از این فعالیت‏ها باز دارند.

یکی از راه‏های افزایش مشارکت زنان، از طریق توانمندسازی ممکن است. از عوامل تسریع‏کنندة توانمندسازی، آموزش و اشتغال زنان می‏باشد (کبیر، 2002). در این راستا، بحث عاملیت زنان مطرح می‏گردد. بدین معنی که زنان را نباید به عنوان دریافت‏کنندگان خدمات در نظر گرفت، بلکه خود زنان باید به عنوان بازیگران اصلی در فرآیند تغییر، بویژه در انتخاب‏های مهم زندگی و کنترل بر منابع و تصمیمات مهم و تأثیرگذار بر زندگی‏شان در نظر گرفته شوند.  این به منزلة اهمیت گفتمان از پایین به بالا نسبت به رویکرد از بالا به پایین است (مالهاترا، 2002: 7). با این وجود، توانمندی زنان می‏تواند سبب رضایت از زندگی، عزت نفس، مشارکت در زندگی اجتماعی و سیاسی گردد.

در راستای نتایج بدست آمده ازتحقیق حاضر، برخی پیشنهادهاو راهکارها در جهت ارتقای سطح مشارکت زنان در امور سیاسی و اجتماعی و افزایش تمایل در بین زنان به حضور در عرصه‏های عمومی وجود دارد که عبارتند از:

- ارتقاء نرخ مشارکت مدنی شهروندان اعم از زن و مرد؛

- رفع یا کاهش نابرابری‏های موجود بین نرخ مشارکت سیاسی زنان و مردان؛

- تلاش درجهت کاهش تفاوت‏های موجود در کم و کیف مشارکت مدنی زنان ازطریق کاهش تبعیض‏های جنسیتی؛

- کاهش نابرابری‏های موجود در بین زنان ساکن در مراکز استانها، شهرهای مرکزی و پیرامونی و نیز روستاها و افزایش تعاملات در بین آنها؛

- ارتقاء سطح فرهنگی زنان ساکن در مناطق شهری و روستایی؛

- پاسخگویی مسئولان جامعه در قبال وضعیت مشارکتی زنان در جهت رفع موانع مشارکت زنان در جامعه؛

- شکل‏گیری گروه‏ها ی مدنی و تشویق زنان به عضویت و شرکت در این گروه‏ها همگام با مردان؛

- افزایش میزان اشتغال زنان و رفع موانع حضور زنان در اجتماع؛

- تدوین قوانین و اصلاح ساختارها توسط سیاستمداران با هدف رفع شبهات، ابهامات و نگرش‏های منفی نسبت به فعالیت اجتماعی و سیاسی زنان و ایجاد محیطی مناسب برای رشد و تعالی فردی و اجتماعی؛

- معرفی زنان فعال سیاسی در رسانه‏های جمعی با هدف نشان دادن توانایی‏ها و تجربه‏های آنان و نیز الگودهی به زنان جامعه و تشویق آنان به مشارکت فعالانه در امور اجتماعی و سیاسی؛

- کاهش هزینه فعالیت‏های سیاسی برای افراد جامعه و افزایش احساس امنیت از حضور در عرصه‏های اجتماعی و سیاسی در بین آنان.

لازم به یادآوری است که شایسته است در تحقیقات بعدی، عوامل دیگری که می‏تواند بر مشارکت سیاسی زنان تأثیرگذار باشد، مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد. یکی از این عوامل، بررسی نگرش‏های جامعه نسبت به مشارکت زنان و حضور آنان در عرصه‏های عمومی و تصمیم‏گیری‏های اجتماعی وسیاسی است و در این رابطه، بررسی میزان نگرش‏ها و باورهای جنسیتی در جامعه و تأثیر آن بر نگرش افراد جامعه اعم از زن و مرد و تحقیق و بررسی موانع، فرصت‏ها و امکانات در دسترس زنان و مردان برای حضور در عرصه‏های اجتماعی و سیاسی امری لازم و ضروری تلقی می‏شود.  

منابع

  • آبرامسون، پل (1383)، مشارکت سیاسی، ترجمه نسرین طباطبایی، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه.
  • باور، یوسف (1374)، بررسی تأثیر پایگاه اقتصادی اجتماعی دانشجویان دانشگاه شیراز بر نگرش آنان نسبت به مشارکت سیاسی زنان، پایان‌نامه کارشناسی ‌ارشد جامعه‌شناسی، دانشگاه شیراز.
  • بشیریه، حسین (1382)، جامعه‌شناسی سیاسی، تهران: نشرنی.
  • بهنود، مهسان (1382)، بررسی عوامل موثر بر نوع روابط میان همسران در خانواده، پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد جامعه‌شناسی، دانشگاه علامه طباطبایی.
  • پیشگاهی‌فرد، زهرا و زهدی‌گهرپور، محمد (1389)، «بررسی جایگاه و نقش زنان خاورمیانه در مشارکت سیاسی»، فصلنامة زن در جامعه، شماره اول: 25-44.
  • پناهی، محمدحسین (1386)، جامعه‏شناسی مشارکت سیاسی زنان، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی.
  • توسلی، غلامعباس (1369)، نظریه‏های جامعه‏شناسی، تهران: نشر سمت.
  • چابکی، ام‌البنین (1373)، «نقش عوامل روانشناختی درمشارکت سیاسی زنان»، در مجموعه مقالات همایش مشارکت سیاسی زنان در کشورهای اسلامی، تهران، دانشگاه علامه طباطبایی: 238- 265.
  • حافظیان، محمدحسین (1381)، راهکارهای افزایش مشارکت سیاسی زنان در ایران و دیگر کشورهای اسلامی، در سمینار مشارکت سیاسی زنان در کشورهای اسلامی، مرکز پژوهش‌های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه.
  • خلیلی، محسن ( 1384)، «آسیب‌شناسی مشارکت زنان در جامعه معاصر ایران»، فصلنامة پژوهش زنان، شماره 2، 165– 186.
  • راش، مایکل (1388)، جامعه و سیاست: مقدمه‌ای بر جامعه‏شناسی سیاسی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران: انتشارات سمت.
  • صمدی‌راد، انور (1385)، «مکانیسم‏های ارتقاء مشارکت زنان در ابعاد سیاسی و اقتصادی»، فصلنامه رفاه اجتماعی، شمارة 21: 99- 122.
  • عبدااللهی، محمد( 1383 )، «مسائل و موانع و راهبردهای مشارکت مدنی زنان در ایران»، مجله جامعه شناسی، شماره 18: 63-99.
  • عبداللهی، محمد (1387)، زنان درعرصه عمومی (عوامل وموانع وراهبردهای مشارکت مدنی زنان ایرانی)، تهران: نشر جامعه‌شناسان.
  • لیپست، مارتین و دوز، رابرت (1373)، جامعه‌شناسی سیاسی، ترجمه محمدحسین فرجاد، تهران: نشر توس.
  • لهسایی زاده، عبدالعلی و باور، یوسف (1381)، «نگرش دانشجویان نسبت به مشارکت سیاسی زنان»، فصلنامه علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی، شمارة 19: 137-150.
  • سیادت‌ نسبت، سیدمهرداد (1380)، «عوامل موثر بر مشارکت سیاسی زنان در شهر یاسوج»، فصلنامة آوای دنا، شمارة 4: 3-5.
  • محسنیتبریزی،علیرضا(1369)،بررسیزمینههایمشارکتیروستاییانوارتباطآنباترویجکشاورزی،گزارش طرح پژوهشی مصوب معاونت ترویج و مشارکت مردمی وزارت جهاد سازندگی.
  • محسنی‌تبریزی، علیرضا (1378)، بررسی راههای جلب مشارکت مردمی در برنامه‏های توسعه پایدار کشاورزی در روستاهای منطقه گرمسار، طرح پژوهشی موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران.
  • محمدی‌اصل، عباس (1383)، «موانع مشارکت مدنی زنان در ایران»، فصلنامه رفاه اجتماعی، شماره 12: 93-130.
  • مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (1381)، بررسی نگرش شهروندان تهران نسبت به زنان، تهران: انتشارات مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران.
  • موحد، مجید (1382)، «مشارکت سیاسی زنان و عوامل اجتماعی موثر بر آن»، تهران، مطالعات زنان، شماره 3: 3-28. 
  • موسوی، طاهر (1377)، عوامل مؤثر بر مشارکت سیاسی، پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد جامعه‌شناسی، دانشگاه علامه طباطبایی.
  • ناجی‌راد، محمدعلی (1382)، موانع مشارکت زنان در فعالیت‏های سیاسی اقتصادی ایران پس از انقلاب، تهران: نشر کویر.
  • هانتینگتون، ساموئل (1370)، سازمان سیاسی درجوامع دستخوش دگرگونی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: نشر علم.
  • هانتینگتون، ساموئل (1379)، موج سوم دموکراسی درپایان سده بیستم، ترجمه احمد شهسا، تهران :انتشارات روزنه.
  • یو، دال، سیونگ (1381)، فرهنگ سیاسی و توسعه سیاسی، تهران: انتشارات خانه سبز.
    • Barkan, S. E (1999), »Race, Issue Engagement and Political Participation«, Race and Society, 1 (1): 63-76.
    • Huntington.S & J.M Nelson (1976), Political Participation in Developing Countries Cambridge, Harvard University Press.
    • Mc Clurg. S. D (2001), Social Networks and Political Participation, Internet: Google Site.


* عضو هیئت علمی موسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه تبریز

** دانشجوی دکترای جامعه‌شناسی دانشگاه اصفهان

[1] Attitude

[2] D.L.Sheth

 [3] Stepwise

  • آبرامسون، پل (1383)، مشارکت سیاسی، ترجمه نسرین طباطبایی، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه.
  • باور، یوسف (1374)، بررسی تأثیر پایگاه اقتصادی اجتماعی دانشجویان دانشگاه شیراز بر نگرش آنان نسبت به مشارکت سیاسی زنان، پایان‌نامه کارشناسی ‌ارشد جامعه‌شناسی، دانشگاه شیراز.
  • بشیریه، حسین (1382)، جامعه‌شناسی سیاسی، تهران: نشرنی.
  • بهنود، مهسان (1382)، بررسی عوامل موثر بر نوع روابط میان همسران در خانواده، پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد جامعه‌شناسی، دانشگاه علامه طباطبایی.
  • پیشگاهی‌فرد، زهرا و زهدی‌گهرپور، محمد (1389)، «بررسی جایگاه و نقش زنان خاورمیانه در مشارکت سیاسی»، فصلنامة زن در جامعه، شماره اول: 25-44.
  • پناهی، محمدحسین (1386)، جامعه‏شناسی مشارکت سیاسی زنان، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی.
  • توسلی، غلامعباس (1369)، نظریه‏های جامعه‏شناسی، تهران: نشر سمت.
  • چابکی، ام‌البنین (1373)، «نقش عوامل روانشناختی درمشارکت سیاسی زنان»، در مجموعه مقالات همایش مشارکت سیاسی زنان در کشورهای اسلامی، تهران، دانشگاه علامه طباطبایی: 238- 265.
  • حافظیان، محمدحسین (1381)، راهکارهای افزایش مشارکت سیاسی زنان در ایران و دیگر کشورهای اسلامی، در سمینار مشارکت سیاسی زنان در کشورهای اسلامی، مرکز پژوهش‌های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه.
  • خلیلی، محسن ( 1384)، «آسیب‌شناسی مشارکت زنان در جامعه معاصر ایران»، فصلنامة پژوهش زنان، شماره 2، 165– 186.
  • راش، مایکل (1388)، جامعه و سیاست: مقدمه‌ای بر جامعه‏شناسی سیاسی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران: انتشارات سمت.
  • صمدی‌راد، انور (1385)، «مکانیسم‏های ارتقاء مشارکت زنان در ابعاد سیاسی و اقتصادی»، فصلنامه رفاه اجتماعی، شمارة 21: 99- 122.
  • عبدااللهی، محمد( 1383 )، «مسائل و موانع و راهبردهای مشارکت مدنی زنان در ایران»، مجله جامعه شناسی، شماره 18: 63-99.
  • عبداللهی، محمد (1387)، زنان درعرصه عمومی (عوامل وموانع وراهبردهای مشارکت مدنی زنان ایرانی)، تهران: نشر جامعه‌شناسان.
  • لیپست، مارتین و دوز، رابرت (1373)، جامعه‌شناسی سیاسی، ترجمه محمدحسین فرجاد، تهران: نشر توس.
  • لهسایی زاده، عبدالعلی و باور، یوسف (1381)، «نگرش دانشجویان نسبت به مشارکت سیاسی زنان»، فصلنامه علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی، شمارة 19: 137-150.
  • سیادت‌ نسبت، سیدمهرداد (1380)، «عوامل موثر بر مشارکت سیاسی زنان در شهر یاسوج»، فصلنامة آوای دنا، شمارة 4: 3-5.
  • محسنیتبریزی،علیرضا(1369)،بررسیزمینههایمشارکتیروستاییانوارتباطآنباترویجکشاورزی،گزارش طرح پژوهشی مصوب معاونت ترویج و مشارکت مردمی وزارت جهاد سازندگی.
  • محسنی‌تبریزی، علیرضا (1378)، بررسی راههای جلب مشارکت مردمی در برنامه‏های توسعه پایدار کشاورزی در روستاهای منطقه گرمسار، طرح پژوهشی موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران.
  • محمدی‌اصل، عباس (1383)، «موانع مشارکت مدنی زنان در ایران»، فصلنامه رفاه اجتماعی، شماره 12: 93-130.
  • مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (1381)، بررسی نگرش شهروندان تهران نسبت به زنان، تهران: انتشارات مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران.
  • موحد، مجید (1382)، «مشارکت سیاسی زنان و عوامل اجتماعی موثر بر آن»، تهران، مطالعات زنان، شماره 3: 3-28. 
  • موسوی، طاهر (1377)، عوامل مؤثر بر مشارکت سیاسی، پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد جامعه‌شناسی، دانشگاه علامه طباطبایی.
  • ناجی‌راد، محمدعلی (1382)، موانع مشارکت زنان در فعالیت‏های سیاسی اقتصادی ایران پس از انقلاب، تهران: نشر کویر.
  • هانتینگتون، ساموئل (1370)، سازمان سیاسی درجوامع دستخوش دگرگونی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: نشر علم.
  • هانتینگتون، ساموئل (1379)، موج سوم دموکراسی درپایان سده بیستم، ترجمه احمد شهسا، تهران :انتشارات روزنه.
  • یو، دال، سیونگ (1381)، فرهنگ سیاسی و توسعه سیاسی، تهران: انتشارات خانه سبز.
    • Barkan, S. E (1999), »Race, Issue Engagement and Political Participation«, Race and Society, 1 (1): 63-76.
    • Huntington.S & J.M Nelson (1976), Political Participation in Developing Countries Cambridge, Harvard University Press.
    • Mc Clurg. S. D (2001), Social Networks and Political Participation, Internet: Google Site.