The Impact of social participation on social tolerance

Document Type : Research Article

Authors

Abstract

This research examines the relationship between social participation and social tolerance. To examine the social tolerance the classification of Vogt has been used and to examine the social participation, theories of participation has been studied. Population of research is all of students in Payam Noor University of Meshkinshahr (3041 people).According to Cochran formula, 307 persons have been selected as the sample. The questionnaire has been used for collecting data. 
The results showed that correlation between social tolerance and three dimensions of social participation were significant. But based on marital status, there was no relation between participation and social tolerance. In this context, education has had a significant impact on social tolerance.
Finally, regression analysis showed that 12/8 % of social tolerance variations could be explained by three dimensions of social participation. But in dimensions of social participation, participatory attitude is more effective than other two dimensions on social tolerance.

Keywords


بررسی تأثیرمشارکت اجتماعی بر مدارای اجتماعی

در بین دانشجویان  

فاطمه گلابی[1]

اکرم رضایی[2]

 

تاریخ دریافت: 27/8/92                                             تاریخ پذیرش: 6/11/92

چکیده

در این پژوهش به بررسی رابطۀ مشارکت اجتماعی با  مدارای اجتماعی می­پردازیم. برای بررسی مدارای اجتماعی از تقسیم­بندی وگت، و برای سنجش مشارکت اجتماعی از نظریه­های حوزۀ مشارکت استفاده شده است. جامعۀ آماری این پژوهش کلیۀ دانشجویان دانشگاه پیام­نور مشگین شهر در استان آذربایجان شرقی (3041 نفر) را شامل بوده که با استفاده از فرمول کوکران، 307  نفر آنها به عنوان حجم نمونۀ تحقیق انتخاب شده­اند. ابزار گرده­آوری داده­ها پرسش­نامه محقق­ساخته بوده است. نتایج یافته­ها نشان داد که میزان مدارای اجتماعی با مشارکت اجتماعی و ابعاد سه­گانۀ آن دارای همبستگی مستقیم معنی‌دار می باشد، ولی مشارکت و مدارای اجتماعی براساس وضعیت تأهل دانشجویان معنی‌دار نبود. در متغیرهای زمینه­ای، مقطع تحصیلی تأثیر معناداری بر روی مدارای اجتماعی داشته است. در نهایت، تحلیل رگرسیون نشان داد که 8/12 درصد از تغییرات متغیر مدارای اجتماعی توسط ابعاد سه­گانۀ مشارکت قابل تبیین است اما، بین ابعاد مشارکت اجتماعی، بعد نگرش مشارکتی تأثیر بیشتری نسبت به دو بعد دیگر بر مدارای اجتماعی دارد.

کلمات کلیدی: مدارای سیاسی، مدارای قومی، مدارای دینی، مشارکت، روحیۀ مشارکتی، نگرش مشارکتی

مقدمه

موضوع همزیستی در تاریخ بشر، هیچ­گاه به گستردگی امروز محل بحث و مناقشه نبوده، و این از آن روست که آدمیان هرگز اهمیت تفاوت را چنین ملموس و گسترده به­صورت رویارویی هر روزه با دیگربودگی تجربه نکرده بودند(والرز، 1383، به نقل از شارع‌پور و همکاران، 1388: 1). در جامعۀ جدید، با گسترش ارتباطات محلی و بین‌المللی، مردمان سراسر دنیا به تعامل مداوم و وسیع با یکدیگر نیاز دارند. برای ادارۀ این تعاملات و تفاوت‌های بین‌ افراد و گروه­ها، راه‌های متفاوتی وجود دارد، یکی از راه­ها مداراست. با توجه به شواهد، واضح است که این روش از نظر تاریخی مرسوم نبوده است. در واقع، جوامع اغلب به تفاوت عقاید با تعصب اقتدارگرایانه پاسخ داده‌اند. مدارا پاسخی به تفاوت‌ها و تضادهاست(دنیس، 2007: 3) و یک ظرفیت به شمار می­رود. بدین معنا که مدارا آزاد گذاشتن دیگران برای داشتن ویژگی‌های شخصی یا نگهداری عقاید و اعمالی را توصیف می‌کند که دیگران آن را عملی اشتباه یا تنفرانگیز در نظر می‌گیرند (دنیس، 2007: 3).

برخی از محققین بر این باورند که شبکۀ اجتماعی گسترده و تنوع ارتباط و مشارکت در این شبکه‌ها منبع قابل توجهی برای مدارای اجتماعی است. ارتباط با گروه‌ها و افراد متفاوت و برخورداری از شبکۀ اجتماعی متنوع، منجر به افزایش مدارا می‌شود(ایکدا و ریچی، 2009: 667؛ کوت و اریکسون، 2009: 1671). نقش تعامل اجتماعی متنوع در زندگی روزمره، و مدارا در گروه اجتماعی، مورد بررسی قرار گرفته و در کشورهایی از جمله ژاپن و آمریکا نتایج آن مورد تأیید است(ایکدا و ریچی، 2009: 667). مشارکت در انجمن‌های ارادی نیز یکی از عوامل افزایش مدارا در نظر گرفته شده است(پاکستون، 2004؛ لیسگلر و ژوسلین، 2002؛ پیکرینگ، 2006؛ استول و راکان، 2001؛ اوسلانر و کانلی، 2003؛ پاتنام، 2000؛ وارن، 2001). از دیدگاه پاتنام، شرکت در انجمن‌های ارادی با افزایش میزان مدارا در افراد همراه است؛ زیرا این انجمن‏ها افراد دارای نگرش‌ها و دیدگاه‌های متفاوت را گردهم می‌آورد(پاتنام، 2000). سیتلر و جوسلین مدارا را در میان افراد عضو در انجمن‌های ارادی فرهنگی و سیاسی در سطح بالاتری مشاهده کردند(سیگلر و ژوسلین، 2002). البته برخی نیز ضمن تأیید نقش این انجمن‌ها بر افزایش مدارا، بر نوع این انجمن‌ها توجه دارند و ماهیت و نوع فعالیت این انجمن‌ها را نیز با اهمیت می‌دانند(کوت و اریکسون، 2009: 1672).

همگام با این واقعیت‌ها و در شرایطی که خلأ تحقیقات نظری و تجربی در بررسی رابطۀ مشارکت اجتماعی با مدارای اجتماعی به شدت احساس می‌شود، در این تحقیق به دنبال بررسی رابطه بین این دو و ابعاد گوناگون آنها هستیم. بر همین اساس سؤال اصلی این است که آیا بین مشارکت اجتماعی و مدارای اجتماعی  رابطۀ معناداری وجود دارد؟

مدارا از جمله مفاهیمی است که در مطالعات تجربی و میدانی، به ویژه در رشتۀ جامعه­شناسی، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. این کاستی در عرصۀ تحقیقات، به ویژه در داخل ایران، به وضوح قابل پیگیری است. بر همین اساس، در این تحقیق در نظر داریم که این مفهوم را با مفهوم مشارکت اجتماعی مورد بحث و بررسی قرار دهیم. امروزه ضرورت و اهمیت مشارکت واقعی دانشجویان در تمامی سطوح و جوانب مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی برای دستیابی به توسعه­ای پایدار و همه‌جانبه بر هیچ اندیشمندی پنهان نیست، چراکه این مشارکت همه‌جانبه از بی‌تفاوتی، تکروی و عدم وجود حس تعاون و تحرک و تمایل به تأمین منابع محدود و شخصی در میان اعضای جامعه جلوگیری می‌کند، نابرابری­ها را تقلیل می‌دهد و در نتیجه، نیروی همبستگی و وحدت اصلی را تقویت می‌کند و در نهایت، موجب می‌شود افراد جامعه با مدارای بیشتر و به­طور مسالمت‌آمیز باهمدیگر زندگی کنند. با توجه به اینکه دانشجویان هر کشور متضمن سازندگی و بالندگی فردای آن دیارند و مدارا در بین آنان در پیشرفت خود و جامعۀ آنان تأثیر بسزایی دارد، و از آنجا که با توجه به بررسی مطالعۀ پیشین تا کنون هیچ تحقیقی به بررسی رابطۀ میزان مدارای اجتماعی با مشارکت اجتماعی نپرداخته است، بنابراین، انجام این تحقیق ضروری و مهم به­نظر می‌رسد. در نهایت، می‌توان گفت که نتایج این تحقیق می‌تواند در سیاست‌گذاری‌های برنامه‌های سازمان جوانان، سازمان فرهنگ و ارشاد اسلامی و نهادهای تربیتی و آموزشی  استفاده و مفید باشد.


جدول شمارۀ 1: پیشینۀ تجربی تحقیق

نام و سال

متغیرها

شارع پور و همکاران(1388)

رابطه بین مشارکت در شبکه­های غیررسمی سیاسی و شبکه­های رسمی با ابعاد مدارا

چلبی و امیرکافی(1385)

رابطه مدارای اجتماعی با گسترش شبکه‌ها و تعاملات اجتماعی

جهانگیری و افراسیابی (1389)

رابطۀ معنادار تحصیلات والدین، رسانه‌ها، امکانات زندگی، درآمد خانواده، روابط اجتماعی و فعالیت­های مدنی با میزان مدارا در فضای خانواده

عسگری و شارع­پور(1388)

مدارای سیاسی بالا در بین دانشجویان، ارتباط پایه تحصیلی با مدارا

ترکارانی(1389)

مدارای قومیتی و ملیتی و مدارا در رفتار با مجرمان متوسط به بالا، مدارای جنسیتی، محلی و دینی در سطح متوسط و مدارا نسبت به جرم و روابط جنسی و مدارای سازمانی در سطح پایینی

قانعی­راد و حسینی(1384)

رابطه ارزش­های فرامادی در جوانان با مشارکت آنان در سازمان­های غیر دولتی

اولسن،1999به نقل از دیانتی نیت ،1382: 49

عدم تفاوت مردان و زنان در مشارکت سیاسی، رابطه سن و تحصیلات و منزلت اجتماعی و درآمد با مشارکت اجتماعی

سیگلر و جاسلین(2002)

نقش عضویت گروهی، نوع گروه و عضویت چندگانه در گروه­های مختلف در تعیین مدارای سیاسی

داینین(2001)

تحصیلات دارای بیشترین  و مشارکت دارای کمترین قدرت تبیینی برای مدارا

ایکدا وریچی (2009)

رابطۀ معکوس عضویت در انجمن‌های داوطلبانۀ دارای ساختار افقی با مدارا

کوت و اریکسون، 2009؛ کینگستون و همکاران، 1997؛ بوبو و لیکاری، 1989

تاثیر تحصیلات در افزایش نگاه انتقادی نسبت به تصورات قالبی و پذیرش تفاوت‌ها

کوت و اریکسون(2009)

افراد دارای تحصیلات بالاتر، دارای شبکه اجتماعی وسیع‌تر و متنوع‌تر و فعال­تر در انجمن‌های ارادی، مدارای بالا در افراد دارای تحصیلات بالا و ساکنان مناطق شهری

ژان مت(2010)

تاثیر تنوع  زیاد در جامعه بر افزایش میزان مدارا

 

مفهوم مدارا

برخی از متفکران مدارا را فضیلتی اجتماعی در بین افراد و گرو­ه‏هایی می دانند که دارای دیدگاه‏ها و روش­های زندگی متفاوتی بوده و در یک اجتماع واحد همزیستی مسالمت‌آمیزی دارند (گالئوتی، 2002: 20؛ دیز، 2004: 2). از نظر اسکانلون، مدارا ما را وادار به پذیرش و تأیید مردم و اعمال آنها می­سازد؛ حتی زمانی که آنها را تا حد زیادی قبول نداریم. بنابراین، از نظر وی، مدارا بین پذیرش از دل و جان و تقابل کامل جای دارد (اسکانلون، 2003: 187). مک کنیون و کاستگلیون بر این باورند که مدارا در میان طیفی از نگرش­ها قرار می‌گیرد که به مواجهه افراد با تفاوت­ها مربوط است در یک سوی این طیف، سرکوب قرار دارد و سپس به ترتیب مدارا، همکاری و تحسین جای می‌گیرد(مک کنیون و کاستیگلیون، 2003: 59).

در فرهنگ هرتیج آمریکا، مدارا به معنای احترام به هویت، عقاید و رفتار دیگران و شناسایی حقوق رسمی افراد و گروه­ها برای داشتن عقاید مخالف تعریف شده است. همچنین در بیانیۀ اصول مدارا که طی نشست بیست و هشتمین کنفرانس عمومی یونسکو در 16نوامبر 1995، مورد تصویب دولت­ها قرار گرفت، مدارا چنین تعریف شده است: احترام گذاشتن، پذیرش و ارج نهادن به فرهنگ­های متنوع پیرامونمان، اشکال مختلف آزادی بیان و شیوه­های متنوع انسان بودن (آگنیوس وآمبروسویکز، 2003: 12). بنابراین تعاریف، ماهیت مدارا این است که مردم حق دارند براساس باورهایشان رفتار کنند، حتی اگر باورها و رفتارهای منبعث ازآن، مورد قبول ما نباشد، لازمۀ مداراجو بودن این است که بپذیریم افراد بشر در نگرش، گفتار، رفتار و ارزش‌هایشان متفاوت هستند. مدارا هم در رفتار، و هم در کردار افراد، ظاهر می‌شود، بنابراین نوعی نگرش و الگویی از کنش احترام­آمیز نسبت به افراد، گروه‌ها و عقاید و اعمال آنها و نیز موضوعاتی است که مورد تأیید و پسند فرد نیست.

وگت[3](1997) مدارا را یک «گرایش رفتاری[4]» در نظر می‌گیرد؛ یعنی نگرش را از خلال رفتار درمی‌یابد که در این معنا، مفهوم فوق در مقابل «نگرش[5]» قرار می‌گیرد(فلپس[6]، 2004: 24). وگت مدارا را به سه دسته تقسیم می­کند که با یکدیگر همپوشی دارند: مدارای سیاسی، اخلاقی و اجتماعی (به نقل از عسگری و همکاران، 1388).

طبق نظر چیکرینگ و ریسر(1993)، کسانی که مداراجو هستند «نوعی توانایی کسب کرده‌اند که به آنها اجازه می­دهد علاوه بر پذیرش و احترام نسبت به تفاوت‌ها، به تحقیق بیشتری دربارۀ این تفاوت‌ها علاقه نشان دهند و نیز بپذیرند که این تفاوت‌ها وجود دارند»(چیکرینگ و ریسر، 1993، به نقل از فلپس، 2004: 28).

پیترکینگ[7](1976) مدارا را برحسب موضوع، به سه دستۀ هویتی، سیاسی و رفتاری تقسیم کرده است. در این تقسیم‌بندی، مدارای هویتی یعنی اعمال مدارا نسبت به ویژگی‌هایی که اختیاری نیستند و شامل مدارا نسبت به هویت‌های مختلف از قبیل ادیان مختلف، ملیت‌های گوناگون و قومیت‌های متمایز می‌شود. مدارای سیاسی که ناظر به قبول حق برای گروه‌هایی است که مورد تأیید فرد نیستند. و مدارای رفتاری که خود ناظر به سه نوع مداراست: مدارا در الگوهای روابط جنسیتی، مدارا نسبت به جرم و مدارا نسبت به مجرمان(سراج­زاده و همکاران، 1383؛ بشیریه، 1383).

مشارکت اجتماعی[8]

اوکلی[9] معتقد است که مشارکت عبارت است از حساس­سازی مردم و در نهایت، افزایش پذیرش و توانایی آنان برای پاسخگویی به برنامه­های توسعه از طریق درگیر کردن آنان با تصمیم­گیری، اجرا و ارزشیابی برنامه­ها، براساس تلاش­های سازمان‌یافته. مشارکت اجتماعی ریشه در ساخت و روابط گروهی در سطوح محلّی و ملّی دارد و در نهایت، مبتنی بر فرایندی است که طی آن اطمینان و همبستگی میان مردم برقرار می­شود. مشارکت عنصری پویا، کمیّت‏ناپذیر و تا حدودی غیر قابل پیش­بینی و دگرگون­کنندۀ شرایط است(محسنی و باراللهی، 1382: 12).

فرایند مشارکت به عنوان فراگرد توانمندسازی بر سه ارزش بنیادی سهیم کردن مردم در قدرت، راه دادن مردم به نظارت بر سرنوشت خویش و بازگشودن فرصت­های پیشرفت به روی مردم تأکید دارد. یکی از با ارزش‌ترین جنبه­های مشارکت، از میان بردن، در حاشیه بودن و انسداد و شکوفا کردن نیروی ابتکار و خلاقیت در انسان­هاست. انسان­ها زمانی بیشتر به خود اعتماد پیدا می­کنند و بیشتر آرمان­های خلاق ارائه می­دهند که در زمینۀ تصمیم­گیری مشارکت کنند. به نظر آلموند و پاول فعالیت­های مشارکت جویانه آن دسته از فعالیت­هایی است که شهروند معمولی می­کوشد از راه آنها بر سیاست­گذاری اعمال نفوذ کند(آلموند و پاول، 1380: 138).

امیل دور کیم در پاسخ به این سؤال که چه چیز سبب حفظ جامعه می­شود تا دچار فروپاشی نشود، نظریۀ انسجام اجتماعی را ارائه کرد، دورکیم همبستگی را از نوع روابط عاطفی مثبت دانسته و از«حس همبستگی» نام می­برد (دورکیم، 1369: 57). دورکیم به نقش همبستگی اجتماعی در گسترش و تقویت ارتباطات اجتماعی اشاره می­کند و معتقد است که هر جا همبستگی اجتماعی نیرومند باشد، عامل نیرومندی در نزدیک کردن افراد به­هم و تشدید تماس‌های آنان، و افزایش فرصت‌های ارتبا‌ط آنها با یکدیگر خواهد شد. به عبارت دیگر، هرچه افراد جامعه همبسته‌تر باشند، روابط گوناگون خود را با یکدیگر یا در حالت دسته‌ جمعی با گروه بیشتر حفظ می‌کنند(آبراهامز، 1369: 196).

توصیۀ دورکیم برای رهایی از مسئلۀ نابهنجاری ایجاد نهاد جدیدی است که بتواند با برقراری انسجام ارگانیک، جای قدرت و نفوذ اخلاقی قدیمی را بگیرد، و خواهان یکپارچگی مجدد اجتماعات انسانی در اطراف محور سازمان­های صنفی است که در محل‌های کار شکل می­گیرد. به عقیدۀ وی، نابهنجاری­ها راه را برای یک نظم اخلاقی نیرومند هموار می‌کند. علاوه­بر اهمیت سازمان­های مطروحه در ایجاد نظم اخلاقی جدید، دورکیم به کارکردهای دیگر توجه دارد. گروه­های ثانوی، به ویژه سازمان­های صنفی، باید نقش بسزایی در نظام سیاسی جامعه معاصر ایفا کنند. دولت در صورتی خودکامه می­شود که کانون‌های اجتماعی­ای که میان آن و فرد مداخله می‌کند توازن ایجاد نکنند. دورکیم برای این قبیل گروه‌های ثانوی نقش دوگانه در نظر می‌گیرد. آنها باید همچون پلی میان جامعۀ مدنی و دولت قرار گیرند و از فرد در برابر زیاده‏روی‏های اجتماعی دولت محافظت کنند(گیدنز، 1363: 52).  

پارسونز در تحلیل انسجام در سطح نظام اجتماعی به کنش‌های اظهاری اشاره کرده است. وی معتقد است که هرگاه در موقعیت‌های اجتماعی کنش‌های اظهاری فرد معطوف به دیگران باشد، به همکاری و انسجام با دیگران می‌انجامد. سطح بالای انسجام زمانی است که کنش‌های افراد اخلاقی و معطوف به یک جمع باشد. در این کنش‌ها مسئولیت و وفاداری در قبال دیگران و جامعه به حد اعلای خود می‌رسد.

هانتینگتون معتقد است که توسعه و مشارکت نیازمند شکل‌گیری شخصیت و انسان نوگراست. از نظر وی انسان سنتی همیشه توقع ساکن بودن، عدم تغییر در طبیعت و جامعه را دارد، ولی انسان نوین با نگرش‌ها و طرز تلقی‌های مختلفی روبرو است. او امکان هر تغییر و دگرگونی­ای را قبول دارد و خود را با آنها وفق می‌دهد (هانتینگتون، 1370: 54).

هانتینگتون همچنین رابطۀ متغیرهای همبستگی گروهی، سطح تحصیلات، سن و میزان مشارکت در انواع انجمن‌های داوطبانه و مشارکت اجتماعی را مورد بررسی قرار داده است. از دیدگاه هانتینگتون و نلسون، فرایند توسعۀ اقتصادی و اجتماعی از دو طریق آن از مجرای تحرک اجتماعی است. بدین صورت که کسب منزلت‌های اجتماعی بالاتر، به نوبه خود در فرد، احساس توانمندی و نگرش‌های معطوف به توانایی تأثیر گذاردن بر تصمیم‌گیری‌های دستگا‌ه‌های اجتماعی و عمومی را ایجاد می‌کند و این عوامل ذهنی در مجموع می­تواند مشوق مشارکت در فعالیت‌های اجتماعی یا امور سیاسی باشد. در این حالت، منزلت اجتماعی بالاتر و احساس توانایی و مؤثر بودن از نظر اجتماعی و سیاسی، به عنوان متغیرهای میانی، مشوق مشارکت‌های اجتماعی و سیاسی به حساب می‌آید. از نظر آنان، از میان متغیرهای منزلتی، سطح تحصیلات فرد بیشترین تأثیر را بر مشارکت اجتماعی و سیاسی فرد دارد. طریق دوم، تأثیر توسعۀ اقتصادی و اجتماعی بر امر مشارکت، مجرای سازمانی، یعنی عضویت و مشارکت فعال در انواع گروه‌ها و سازمان­های اجتماعی (اتحادیه‌های شغلی و صنفی، گروه‌های مدافع علائق خاص) است که احتمال مشارکت در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی را افزایش می‌دهد.

آلموند و پاول ضمن تأکید بر تحصیلات، درآمد و رتبۀ شغلی افراد در تعیین پایگاه اقتصادی و اجتماعی، اثرات پایگاه اقتصادی و اجتماعی را بر مشارکت سیاسی و اجتماعی افراد بیان می‏کنند. بیشتر پژوهش­های صورت گرفته نشان می­دهد که شهروندان تحصیل کرده، ثروتمند و بهره‌مند از مهارت‌های حرفه‌ای احتمال بیشتری دارد که واجد ایستارهای مشارکت­جویانه باشند. منابع و مهارت‌هایی که این­گونه افراد در زندگی خصوصی خود به­دست می­آورند، در مواردی وظیفه یا ضرورت، می‌تواند آنها را به سهولت به مشارکت اجتماعی بکشاند. در نتیجۀ این بررسی‌ها، شهروندان مرفه‌تر در جامعه معمولاً در مقایسه با شهروندان کمتر مرفه، در سیاست فعال‌ترند (آلموند و پاول، 1380: 142).

هابرماس سه نوع کنش را از هم تفکیک می‌کند: کنش ابزاری، کنش استراتژیک و کنش ارتباطی. کنش ابزاری دارای موقعیتی غیراجتماعی است و در سطح بین­فردی، عقلانیت ابزاری را همراه می‌آورد، یعنی جستجوی سود و پیش بردن منافع شخصی (کرایب، 1380: 300).

کنش استراتژیک یا راهبردی و کنش ارتباطی هر دو دارای موقعیت اجتماعی‌اند. کنش استراتژیک کنش هدف‌دار‌ـ عقلانی است که به عمل دو یا چند فرد مربوط می‌شود که در تعقیب یک هدف، کنش معقولانۀ هدف­دارشان را هماهنگ می‌کنند. مانند کنش‌هایی که در درون سازمان‌ها صورت می‌گیرد و این نوع در جستجوی موفقیت است در حالی­که در کنش ارتباطی افراد به دنبال موفقیت شخصی‌شان نیستند، بلکه اهدافشان را در شرایطی تعقیب می‌کنند که بتوانند برنامه‌های کنشی‌شان را بر مبنای تعریف‌هایی از موقعیت مشترک هماهنگ کنند و این واکنش عقلانی و بنیادی است و توجه به آن سبب می‌شود که در آن همه به ابزارهای خرد، فرصت مشارکت در بحث، طرح نظرات و مشارکت در تصمیم‌گیری نهایی دسترسی پیدا کنند. این نوع کنش در جستجوی تفاهم است. توافقی که در ضمن کنش ارتباطی حاصل شده مبنایی عقلانی دارد، زیرا هیچ یک از طرفین نمی‌توانند آن را تحمیل کنند(کرایب، 1380: 301-300). هابرماس فضایی را که کنش ارتباطی در آن صورت می‌گیرد حوزۀ عمومی می‌نامد. منظور وی از حوزۀ عمومی عرصه و قلمرویی از حیات اجتماعی انسان­هاست که در آن بتوانند چیزی را در برخورد با افکار عمومی شکل دهند. زمانی که شهروندان دربارۀ مسائل مورد علاقۀ عمومی و منافع عمومی به گونه‌ای آزاد بدون قید و بند‌ـ یعنی با تضمین آزادی اجتماعات و انجمن‌ها، آزادی بیان و چاپ نشر افکار‌ـ با یکدیگر مشورت و کنکاش می‌کنند، در واقع به صورت پیکره­ای عمومی رفتار می‌کنند، تعبیر افکار عمومی به رسالت انتقاد و نظارتی اشاره دارد که پیکرۀ عمومی شهروندان به­طور غیررسمی در برابر طبقۀ حاکم اعمال می‌کنند (نوذری، 1381: 322).

هابرماس حوزۀ عمومی را یکی از مقوله‌های جهان مدرن، یعنی جامعۀ بورژوایی می‌داند. او استدلال می­کند که حوزۀ عمومی اساساً شبکه‌ای از ارتباطات است که برای خلق و ایجاد فضای اجتماعی جهت مبادلۀ معانی بین افراد و گروه‌ها از کنش ارتباطی استفاده می‌کنند. حوزۀ ‌عمومی برخلاف نهادهایی که زیر سلطۀ خارجی قرار دارند و یا دارای روابط قدرت درونی هستند، به اصول مشارکت و نظارت دموکراتیک نوید می­دهد(هولاب، 1378: 26).

یکی از چارچوب‌هایی که برای تبیین رفتار مشارکتی مطرح شده مدل آیزن و فیش باین است. در قالب این مدل، برای تبیین رفتار ابتدا باید به آمادگی و یا گرایش بروز رفتار و یا انجام عمل توجه کرد، زیرا گرایش و آمادگی برای رفتار مقدم بر خود رفتار و عمل می‌باشد. به نظر آنها رفتار در پی زنجیره‌ای از عوامل به­وجود می‌آید. در بروز رفتار، قصد و نیت برای انجام یک رفتار نهفته است. نیت نیز تابع دو متغیر گرایش به رفتار و هنجار ذهنی می‌باشد. گرایش به رفتار متغیری فردی و شخصی است و متغیر هنجار ذهنی بیانگر نفوذ و فشار اجتماعی است که شخص آن را برای انجام کاری احساس و ادارک می‌کند.

هریک از متغیرهای گرایش به رفتار و هنجار ذهنی نیز تحت تأثیر متغیرهای دیگری هستند. متغیر گرایش به رفتار تحت تأثیر دو متغیر انتظار فایده و ارزیابی فایده است. متغیر هنجار ذهنی تحت تأثیر دو متغیر انتظار دیگران، به خصوص دیگران مهم، و انگیزۀ پیروی از انتظارات دیگران است (رفیع‌پور، 1372: 11-8).

ماکس وبر، در تبیین مشارکت براساس شیوه‌های ذهنی، معتقد است که مشارکت عملی است که در رابطه به اعمال دیگران انجام می‌شود و برای عامل کنش، معنی و مفهوم ذهنی خاصی قایل است. او معتقد است که در تفهیم عمل اجتماعی می‌بایست انگیزه‌ها و عوامل اجتماعی را جستجو کرد. تعداد بیشتر مردم احتمال قابل پیش‌بینی بودن رفتارشان را براساس یک معنا جهت می‌دهند. این معنا ممکن است در چارچوب مقرراتی جستجو شود، یا در عاداتی نهفته باشد یا شامل ارزش‌ها و باروهای اجتماعی شود، به نحوی که هر یک از آنها دلایل مساعدی برای جهت دادن به رفتار خاص خود بیابند. براساس این دیدگاه، کنش افراد براساس اصل پاداش و مجازات قابل کنترل و تغییرپذیر می‌باشد، یعنی هر فرد به جنبه‌هایی که پاداش دارد، پاسخ می‌دهد و از جنبه‌هایی که مجازات دارد اجتناب می‌ورزد (علفیان، 1379: 90).

با توجه به نکاتی که در بخش مبانی نظری قبل بیان شد با جمع­بندی نظریات می‌توان برای مدارای اجتماعی از تقسیم­بندی وگت استفاده کرد که مدارا را دارای 6 بعد مدارای ملی، قومی، سیاسی، عمومی، دینی و اخلاقی می­داند و برای مشارکت اجتماعی با جمع­بندی نظریات مشارکت، سه بعد مشارکت ذهنی، یعنی روحیۀ مشارکتی، نگرش مشارکتی و بعد عملی(فعالیت مشارکتی) مطرح است.


فرضیه­های تحقیق

 1- بین مشارکت اجتماعی با مدارای اجتماعی دانشجویان رابطه وجود دارد.

 2- بین ابعاد مشارکت اجتماعی(روحیه مشارکتی، فعالیت مشارکتی) و مدارای اجتماعی رابطه وجود دارد.

 3- میانگین مدارای اجتماعی دانشجویان براساس جنسیت، وضع تأهل، پایگاه اقتصادی و مقطع تحصیلی آنها متفاوت است.

 4- میانگین مشارکت اجتماعی دانشجویان براساس جنسیت، وضع تأهل، پایگاه اقتصادی و مقطع تحصیلی آنها متفاوت است.

تعاریف مفهومی و عملیاتی

 تعریف مفهومی مدارای اجتماعی: مدارا به معنی احترام گذاشتن، پذیرش و درک غنای فرهنگ­ها، اشکال و شیوه­های انسان بودن است که به وسیلۀ آگاهی، گشودگی، ارتباط و آزادی اندیشۀ وجدان و عقاید پرورش می­یابد. مدارا هماهنگی در عین تفاوت­هاست که تنها یک وظیفۀ اخلاقی به شمار نمی­رود، بلکه یک نیاز قانونی و سیاسی است. مدارا فضیلتی است که صلح را امکان­پذیر می­کند و به جایگزینی «فرهنگ صلح» به جای«فرهنگ جنگ»کمک می­کند(یونسکو، 1995: 2).

 منظور وگت از مدارای اجتماعی مدارا نسبت به حالت­های مختلف انسان بودن می­باشد، چه آنهایی که از هنگام تولد همراه با افراد است (مثل رنگ پوست و قومیّت)، و چه آنهایی که در طول زندگی از طریق فرایند اجتماعی شدن کسب می­شوند، مانند زبان صحبت کردن (فلپس، 2004)وگت اشاره می­کند که این ویژگی­ها موضوع مدارا یا عدم مدارا نیستند، بلکه اعمال و رفتارهای که با ویژگی­های مدنی افراد در ارتباط هستند ممکن است به وسیلۀ تصورات قالبی مناسب یا نا مناسبی متصور شوند و در نتیجه مورد مدارا واقع شوند یا نشوند (همان: 26).

 تعریف عملیاتی مدارای اجتماعی: در این پژوهش مدارای اجتماعی در 6 بعد، و در کل با 30 گویه، در مقیاس طیف لیکرت، سنجیده شده است.

 1) مدارای دینی: میزان تمایل فرد به قبول موقعیت­هایی که در ارتباط با افراد متعلق به ادیان دیگر می­باشد، نشان دهندۀ مدارای وی خواهد بود.

 2) مدارای قومی: میزان تمایل فرد به قبول موقعیت­هایی که در ارتباط با افراد متعلق به اقوام دیگر می­باشد، نشان دهندۀ مدارای وی خواهد بود.

 3) مدارای ملی: میزان تمایل فرد به قبول موقعیت­هایی که در ارتباط با افراد متعلق به ملیت­های دیگر می­باشد، نشان دهندۀ میزان مدارای وی خواهد بود.

 4) مدارای عمومی: میزان تمایل فرد به قبول موقعیت­هایی که در ارتباط با افراد دیگر می­باشد، نشان دهندۀ میزان مدارا عمومی وی خواهد بود.

 5) مدارای سیاسی: مدارای سیاسی در نظر وگت، مدارا نسبت به اعمال افراد در فضای عمومی، یا احترام به آزادی­های مدنی دیگران می­باشد(فلپس، 2004: 26).

6) مدارای اخلاقی و رفتاری: مدارا نسبت به اعمال کسانی است که به دنبال ایجاد زندگی خوب برای خودشان، خارج از فضای خیر عمومی، هستند. در این تحقیق برای این نوع از مدارا دو مؤلفه در نظر گرفته شده است که عبارت­اند از مدارا نسبت به الگوی روابط جنسی و مدارا نسبت به سبک های پوشش و رفتار. مدارا در روابط جنسیتی با توجه به میزان موافقت با هریک از از طریق گویه­هایی در قالب طیف لیکرت اندازه­گیری شد.

 تعریف مفهومی مشارکت اجتماعی: واژۀ «مشارکت» به معنای شراکت و همکاری در کاری، امری یا فعالیتی و حضور در جمعی، گروهی و سازمانی جهت بحث و تصمیم­گیری چه به صورت فعال و چه به صورت غیر فعال است. در مجموع، جوهر اصلی مشارکت را باید در فرایند درگیری، فعالیت و تأثیرپذیری دانست(علوی تبار، 1379: 15)

 تعریف عملیاتی مشارکت اجتماعی: این متغیر دلالت بر فعالیت­های مختلف فرهنگی، اجتماعی، علمی، صنفی، تفریحی دارد و به نوعی بیانگر مشارکت مدنی دانشجویان در سطح دانشگاه است. این متغیر در سه سنجه از مشارکت، یعنی نگرش به مشارکت، فعالیت مشارکتی و روحیۀ مشارکتی اندازه­گیری می­شود.

1) روحیۀ مشارکتی: روحیه و تمایل به فعالیت­های مشارکتی با 6 گویه در قالب طیف لیکرت اندازه­گیری شده است .

2) نگرش مشارکتی: به طرز تفکر نسبت به فعالیت­های اجتماعی و رفتارهای مشارکت‏جویانه اطلاق می­شود و با 9 گویه در قالب طیف لیکرت اندازه­گیری شده است.

3) فعالیت مشارکتی: برمبنای چگونگی ایفای نقش دانشجویان در تشکل­های دانشجویی مورد پرسش قرار گرفته شده است که با 8 گویه در قالب طیف لیکرت اندازه­گیری شده است.

روش­شناسی

 این تحقیق به لحاظ هدف، مطالعه­ای کاربردی و به لحاظ زمانی، مطالعه­ای مقطعی و از نظر گردآوری داده­ها یک بررسی پیمایشی و از لحاظ روابط بین متغیرها از نوع مطالعات همبستگی است.

جامعۀ آماری شامل کلیۀ دانشجویان مشغول به تحصیل در تمامی رشته­های تحصیلی دانشگاه پیام نور مشگین شهر در نیمسال اول تحصیلی 92-91 می­باشد که تعداد دانشجویان آن طبق گزارش واحد آماری دانشگاه 3041 نفر برآورده شده است که از این تعداد 1067 نفر مرد و 1974 نفر زن هستند.

در این تحقیق برای برآورد حجم نمونه از فرمول کوکران استفاده شده که به شرح زیر می‏باشد:

فرمول شمارۀ (1)  

  

  از آنجا که نسبت nبر Nبزرگتر از 05/0 است n باید برای محدودیت جمعیت تصحیح شود، فرمول تصحیح nبدین گونه است (سرایی، 130:1372 ).

فرمول شماره (2)

 

جدول شمارۀ 2: جامعۀ آماری و حجم نمونۀ رشته­های دانشگاه پیام نور مشگین شهر

ردیف

عنوان رشته

جامعۀ آماری

کل

حجم نمونه

کل

مرد

زن

جمع

مرد

زن

کل نمونه

1

علوم انسانی

800

1700

2500

81

171

252

2

علوم پایه

87

50

137

9

5

14

3

کشاورزی

180

224

404

18

23

41

4

کل

1067

1974

3041

108

199

307

نمونه­ها با روش نمونه­گیری تصادفی طبقه­ای متناسب با حجم نمونه انتخاب شده است که با توجه به ویژگی­های جمعیت آماری، این روش به صورت چند مرحله­ای و متناسب با حجم نمونه انجام شده است. برای انجام نمونه­گیری در ابتدا، با مراجعه حضوری به دانشگاه، آمار دانشجویان براساس رشته­های تحصیلی و جنسیت تهیه شد .اما از آنجا که امکان دستیابی به گرایش­های تحصیلی مقدور نبود، فقط سهم هر کدام از رشته­ها به تفکیک جنسیت محاسبه شد. برای اعتبار پرسش­نامه با استفاده از روش اعتبار صوری و برای تعیین پایایی پرسش­نامه از تکنیک آلفای کرونباخ و تکنیک تحلیل عاملی استفاده شده است.

جدول شمارۀ 3: جدول ضریب آلفای مقیاس­های متغیر

نام متغیر

ابعاد

مقدار پایایی محاسبه شده

تعداد گویه

KMO

 

مشارکت

روحیه

64/0

78/0

6

66/0

فعالیت

89/0

8

89/0

نگرش

80/0

9

83/0

مدارا

عمومی

79/0

83/0

7

85/0

دینی

89/0

4

74/0

سیاسی

74/0

5

75/0

ملی

82/0

3

68/0

قومی

69/0

5

67/0

اخلاقی

70/0

6

69/0

 

 یافته­های تحقیق

 نتایج توصیفی

2/35 درصد دانشجویان را پسران و 8/64 درصد را دختران تشکیل می­دهند. 8/81 درصد پاسخگویان مجرد و بقیه متأهل­اند. 1/82 درصد پاسخگویان از رشتۀ علوم انسانی، 6/4 درصد از علوم پایه و 4/13 درصد از علوم کشاورزی­اند. 4/67 درصد پاسخگویان ساکن شهر و 6/32 درصد نیز ساکن روستا هستند. سن دانشجویان مورد بررسی مابین حداقل 18 و حداکثر40 سال و میانگین سنی 21 سال بوده است.

 

جدول شمارۀ 4: جدول آمار توصیفی مدارای اجتماعی و ابعاد آن

متغیر

کم

نسبتاً کم

نسبتاً زیاد

زیاد

میانگین

انحراف معیار

مدارای سیاسی

2/19

6/32

6/33

7/14

80/3

03/1

مدارای عمومی

5/8

4/27

8/52

4/11

07/5

73/0

مدارای اخلاقی و رفتاری

7/39

9/30

9/19

5/9

29/3

10/1

مدارای دینی

2/19

9/36

8/22

2/21

44/3

51/1

مدارای ملی

4/27

6/42

28

9/3

86/2

42/1

مدارای قومی

2/9

3/28

2/33

3/29

25/4

02/1

مدارای کل

1/7

6/45

7/42

6/4

93/3

59/0

روحیه مشارکتی

5/7

2/35

7/39

6/17

07/4

88/0

فعالیت مشارکتی

3/16

3/58

9/18

5/6

12/3

08/1

نگرش به مشارکت

7/0

9/33

4/56

1/9

100/5

65/0

مشارکت کل

3/2

2/35

7/56

9/5

14/4

54/0

 براساس نتایج مندرج در جدول شمارۀ 3، میانگین مشارکت و مدارا پاسخگویان نسبتاً بالاست. در بین ابعاد مدارا ، بیشترین میانگین مربوط به مدارای عمومی و کمترین میانگین مربوط به مدارای ملی است. در بین ابعاد مشارکت نیز پاسخگویان از روحیۀ مشارکتی نسبتاً بالا، فعالیت مشارکتی نسبتاً کم و نگرش مشارکتی بالایی برخوردارند.

 همان­طور که در جدول شمارۀ 3 مشاهده می­شود، در ابعاد مدارا ، تقریباً نیمی از پاسخگویان دارای مدارای سیاسی کم و نیمی دارای مدارای سیاسی زیادی هستند. در مدارای عمومی، دینی و قومی اکثریت پاسخگویان دارای مدارای عمومی بالایی هستند. در مقابل در بعد مدارای رفتاری، اکثریت دانشجویان از مدارای کمی برخوردارند. در ابعاد مشارکت، نزدیک به نیمی از پاسخگویان کمتر اهل مشارکت هستند و بالطبع، بیش از نیمی از دانشجویان فعالیت مشارکتی کمتری دارند، ولی در نگرش به مشارکت، بیش از نیمی از پاسخگویاندارای نگرش مثبتی بوه­اند.

 نتایج استنباطی تحقیق

به منظور بررسی رابطه بین متغیرهای مستقل و وابسته و براساس سطح سنجش متغیرها، از آزمون ضریب همبستگی پیرسون استفاده شده است. میزان این ضریب بین مشارکت و مدارا نشان می­دهد که رابطۀ متوسطی بین این دو متغیر برقرار است. در بین ابعاد مشارکت، بعد نگرش به مشارکت، نسبت به دو بعد دیگر، تأثیر زیادتری بر میزان مدارای اجتماعی دانشجویان داشته است.

جدول شمارۀ 5: جدول همبستگی بین مشارکت و ابعاد آن با مدارا

متغیرها

مدارا

روحیه مشارکتی

26/0= r

Sig=0/005

فعالیت مشارکتی

12/0= r

Sig=0/035

نگرش به مشارکت

34/0= r

Sig=0/000

مشارکت

311/0= r

Sig=0/000

به عبارت بهتر، هر چه میزان روحیه مشارکتی در بین افراد جامعه بالا باشد، و هر چه فعالیت زیادتری داشته باشند و نگرش مثبتی نسبت به مشارکت داشته باشند، میزان مدارا در بین آنان افزایش می­یابد.

جدول شمارۀ 6: جدول همبستگی بین میزان ابعاد مدارا با مشارکت دانشجویان

متغیر

مشارکت اجتماعی

مدارای عمومی

397/0r =

000/0sig=

مدارای قومی

165/0r =

004/0sig=

مدارای ملی

091/0r =

sig=0/113

مدارای دینی

170/0r =

003/0sig=

مدارای سیاسی

261/0r =

000/0sig=

مدارای اخلاقی و رفتاری

020/0-r =

Sig=0/732

 

جدول فوق نتایج آزمون رابطه بین مشارکت اجتماعی را با ابعاد مدارای اجتماعی نشان می‏دهد. براساس اطلاعات جدول و مطابق با آزمون ضریب همبستگی پیرسون ملاحظه می‌شود که به جز در مدارای ملی و اخلاقی، بین بقیۀ ابعاد مدارای اجتماعی با میزان مشارکت اجتماعی دانشجویان دانشگاه پیام نور رابطۀ معنی‌دار وجود دارد. به طوری­که با افزایش مشارکت اجتماعی، ابعاد مدارای اجتماعی در دانشجویان بیشتر می‌شود. در بین ابعاد مدارای اجتماعی، مدارای عمومی بیشترین تأثیر و مدارای قومی و دینی کمترین تأثیر را بر افزایش مشارکت دانشجویان داشته است.

جدول شمارۀ 7: جدول نتایج آزمون تفاوت میانگین میزان مدارای دانشجویان

متغیرها

میانگین

مقدار کمیت

sig

جنسیت و مدارا

زن

82/3

40/4-T=

000/0

مرد

13/4

مقطع تحصیلی و مدارا

کاردانی

43/3

 

77/3F=

 

024/0

کارشناسی

94/3

کارشناسی ارشد

08/4

 

همان ­طور که در جدول شمارۀ 6 مشاهده می­شود، میانگین مدارای اجتماعی برای دختران 82/3 و برای پسران 13/4 محاسبه شده و با توجه به اینکه سطح معنی­داری 000/0 p= محاسبه شده بنابراین، اختلاف میانگین مدارای اجتماعی به تفکیک جنسیت معنی­دار است. در نتیجه، جنسیت فرد بر میزان مدارای اجتماعی تأثیر داشته و میزان مدارای اجتماعی در بین پسران بیش از دختران بوده است.

در مورد تفاوت میزان مدارای دانشجویان مقاطع مختلف به­خوبی مشاهده می­شود که با افزایش مقطع تحصیلی) بر میزان مدارای اجتماعی افزوده می­شود، و این امر بیانگر تأثیر مثبت تحصیلات بر مدارای اجتماعی در بین افراد است. ولی سنجش تأثیر وضع تأهل بر میزان مشارکت و مدارای اجتماعی نشان­دهندۀ که عدم معناداری بین مدارای اجتماعی افراد متأهل و مجرد است.

تحلیل چندمتغیره

به منظور بررسی میزان تبیین مدارای اجتماعی دانشجویان براساس مجموع متغیرهای پیش‌بین از رگرسیون چندگانه به روش گام‌به‌گام استفاده شد که درنهایت، دو متغیر پیش‌بین در معادله رگرسیونی باقی ماندند که ضریب همبستگی چندگانۀ آنها با میزان مدارای اجتماعی دانشجویان برابر 366/0= R، با ضریب تبیینی برابر 134/0=  و ضریب تبیین خالص برابر 128/0= بوده است. مقدار به­دست آمده از ‌این ضریب بیانگر آن است که حدود 8/12 درصد از واریانس مدارای اجتماعی توسط متغیرهای پیش‌بین موجود در معادلۀ رگرسیونی تبیین می‌شود.

جدول شمارۀ 8 جدول ضرایب متغیرهای پیش‌بین باقیمانده در شکل رگرسیونی به روش گام به گام

 

ضرایب غیر استاندارد

رگرسیونی

ضرایب استاندارد

رگرسیونی

T

سطح معنی داری

 

B

انحراف معیار

Beta

مقدار ثابت

33/2

253/0

-

205/9

000/0

گرایش به مشارکت

314/0

049/0

343/0

381/6

000/0

مقدار ثابت

04/2

279/0

-

311/7

000/0

گرایش به مشارکت

302/0

049/0

330/0

158/6

000/0

روحیه مشارکت

089/0

036/0

128/0

391/2

001/0

 

در مجموع طبق اطلاعات جدول شمارۀ 8 و با توجه به ضرایب بتاهای استاندارد نشده، ملاحظه می‌شود که با مقدار ثابت(α) برابر 04/2، گرایش به مشارکت با بتای برابر با 33 /0 و روحیۀ مشارکت با بتای برابر با 128/0 در تبیین میزان مدارای اجتماعی سهم معنی‌داری دارند. و در مقابل، بعد فعالیت مشارکتی سهم معناداری در تبیین میزان مدارای اجتماعی دانشجویان داشته و بنابراین، از معادلۀ رگرسیونی خارج می­شود.

در بررسی اثرات مستقیم و غیر مستقیم متغیرهای مستقل بر متغیر وابسته، از تحلیل مسیر استفاده شده است. براساس نتایج مندرج در جدول شمارۀ 9 در بین ابعاد سه­گانه مشارکت، بعد گرایش به مشارکت بیشترین تأثیر و فعالیت مشارکتی کمترین تأثیر را در افزایش مدارای افراد دارد. در بین این سه بعد، روحیۀ مشارکتی، هم به صورت مستقیم و هم به صورت غیر مستقیم، از طریق گرایش به فعالیت های مشارکتی بر روی مدارا تأثیر می­گذارد.

جدول شمارۀ 9 جدول محاسبه اثرات متغیرهای مستقل بر متغیر وابسته

متغیرها

اثر مستقیم

اثر غیر مستقیم

اثر کل

فعالیت مشارکتی

014/0

-

014/0

روحیه مشارکتی

125/0

032/0

157/0

گرایش به مشارکت

323/0

-

323/0

براساس محاسبات انجام شده می تو­ان مدل مسیر را به صورت زیر رسم کرد. در این مدل میزان ضرایب مربوط به تأثیر هر یک از متغیرها بر متغیر دیگر آورده شده است.

 

بحث و نتیجه‏گیری

 همان­طور که گفته شد، این تحقیق به بررسی میزان مشارکت اجتماعی دانشجویان پیام نور و تأثیر آن بر مدارای آنان پرداخته است. ما در این تحقیق از تقسیم­بندی وگت برای سنجش مدارا استفاده کردیم. یافته­های پژوهش نشان می­دهد که میزان مدارای اجتماعی پاسخگوها در سطح متوسط به پایین بوده است. این میزان برای دانشجویانی که در مقطع کارشناسی ارشد مشغول به تحصیل بوده­اند به نسبت همتایانشان در مقاطع دیگر بیشتر بوده است بدین معنی که با افزایش تحصیلات بر میزان مدارای اجتماعی افزوده می­شود «یعنی افرادی که از تحصیلات بالاتری دارند، تمایل به حمایت از آزادی­های مدنی برای گروه­های مختلف دارند»(شارع پور و همکاران، 1388: 29). این یافته با نتایج تحقیقات شارع پور و همکاران (1388) مطابقت دارد.

 نتایج یافته­ها نشان داد که مشارکت اجتماعی تأثیر مثبتی بر مدارای اجتماعی بر جا می‏گذارد. از سوی دیگر، مطابق با این تحقیق، میانگین نمرۀ مدارای اجتماعی در دانشجویانی که فعالیت مشارکتی در آنها بیشتر بوده، روحیۀ مشارکتی داشته و در فعالیت‌های فوق برنامه، NGO‏ها و کارهای دسته‌جمعی شرکت می‌کرده‌اند، بیشتر است و این همبستگی معنی‌دار می‌باشد. همانطور که چلبی و امیر کافی(1385) ذکر می‌کنند، مدارای اجتماعی با گسترش شبکه­ها و تعاملات اجتماعی افزایش می­یابد. پاتنام نیز بر این باور است که روابط اجتماعی تأثیر بسیار زیادی بر مدارای اجتماعی افراد دارد. دورکیم هم در نظریات خود، حضور افراد در انجمن‌های داوطلبانه را منبع رضایت خاطر آنها می‌داند. همسو با این نظریات و یافته­ها، در این تحقیق به این نتیجه رسیدیم که بین فعالیت‌ها، همکاری­ها و ارضای نیازهای عینی با مدارای اجتماعی رابطه وجود دارد.

 همچنین مشارکت اجتماعی بر میزان مدارای افراد جامعه اثر می‌گذارد. افرادی که در انجمن­ها شرکت می­کنند مداراجو هستند، زیرا این انجمن­ها ،افراد دارای نگرش­ها و دیدگاه­های متفاوت را گرد هم می­آورد. مشارکت اجتماعی در واقع یک پیش‌بینی کننده قوی برای تعیین میزان مدارای افراد و کیفیت زندگی در اجتماع است که با نتایج تحقیق شارع پور و همکاران (1387)، چلبی و امیرکافی(1385) و نسی داینین (2001) همسو است.

 از سوی دیگر، برخی از محققین(کوت و اریکسون، 2009؛ دیکسون و روزنباوم، 2004؛ اریکسون و نوزانچوک، 1998؛ سیگلمن و همکاران، 1996) میزان تماس را عاملی برای مدارا در نظر می‌گیرند. طرفداران فرضیۀ تماس بر این باورند که جهت‌گیری مثبت افراد و گروه‌ها نسبت به همدیگر، به ویژه افراد متفاوت، ناشی از تماس افراد متفاوت با یکدیگر است. به عبارت دیگر، با افزایش تماس با اعضای گروه، جهت‌گیری مثبت نسبت اعضای آن گروه افزایش می‌یابد. البته مشروط به اینکه تماس‌ها از نوع درست باشد. جهت‌گیری‌های مثبت از تماس‌هایی حاصل می‌شود که شخصی، مثبت، پایگاه برابر، ارادی و در برگیرندۀ اهداف مشترک باشد. این نوع تماس مردم را به تعامل، همکاری، ارزش­های مشترک و آموختن چیزهای دقیق در مورد یکدیگر ترغیب می‌کند. فرضیۀ تماس این نکته را به­صورت تلویحی در خود دارد که در بین افراد و گروه‌هایی که شبکۀ اجتماعی متنوع‌تری دارند، مدارای بیشتری مشاهده می‌شود(کوت و اریکسون، 2009).

تحقیقات ژان مت(2010) در بین مدارس انگلستان، سوئد و آلمان به این نتیجه رسیده که هرچه میزان تنوع به لحاظ قومی، نژادی، طبقاتی، ملیتی و... در مدارس زیاد باشد، نگرش­های مدنی بیشتر شکل گرفته و مدارا و تفکر مشارکتی شکل می­گیرد. بر این اساس، اگر جامعه­ای دارای همگونی قومی و طبقاتی و ملیتی باشد، انتظار مبنی بر شکل­گیری رفتارهای سوگیرانه افزایش می­یابد. اگر به یافته­های تحقیق حاضر نگاه کنیم، چون تنوع قومی و زبانی کمتر است، به نظر می­رسد که این امر می­تواند دلیلی بر پایین بودن میزان مداری ملی و قومی و عدم ارتباط آن با مشارکت اجتماعی باشد.

 نتایج تحلیل مسیر نشان می­دهد که روحیۀ مشارکتی متأثر از نگرش مثبت به مشارکت و همکاری شکل می­گیرد. حال این سوأل مطرح است که چگونه در عین اینکه مشارکت اجتماعی دانشجویان در حد نسبتاً بالا بوده و ابعاد آن(روحیه و نگرش مشارکتی) نیز در حد نسبتاً بالاست، ولی در فعالیت مشارکتی(بعد عینی مشارکت) دانشجویان در حد نسبتاً پایینی هستند. این امر ناشی از چیست؟

 البته بخشی از امر شاید به ماهیت نظام آموزشی که افراد در آن قرار گرفته‏اند (پیام نور) برمی­گردد. ولی به نظر می­رسد، بخش دیگر از عدم شکل­گیری تماس­ها، ناشی از عدم رویارویی با تفاوت­ها و تنوع­ها و ناهمگونی­هاست. تنوعی که حس رقابت و فعالیت را در افراد بیدار می‏کند. بنا به تحقیقات انجام شده توسط شارع پور در دانشگاه­هایی که تنوع زبانی ، قومی و عقیدتی بیشتری وجود داشته باشد، میزان مشارکت و در عین حال، مدارا بیشتر است. هم چنین تحقیق گلابی و همکاران(1391) نشان می دهد که افرادی که از تنوع زبانی برخوردارند دارای مدارای اجتماعی بالایی می باشند.

 مدارا به عنوان فضیلتی اجتماعی و قاعده‌ای سیاسی، امکان همزیستی صلح‌آمیز افراد و گروه‌هایی را فراهم می‌کند که دیدگاه‌های متفاوتی دارند و با روش‌های متفاوت در جامعه‌ای واحد زندگی می‌کنند (گالئوتی،2002).

 در زمینۀ پیامدهای مدارا نیز باید گفت در فضای مدارا، نقادی و مسئولیت رشد می‌کند و همۀ روابط کلامی و ارتباطی را تغییر می‌دهد. روح تعاون، کار جمعی، وحدت، مسئولیت اجتماعی و امکان گفتگو میان افراد گروه و جامعه فراهم می‌شود و امکان تحول و دگرگونی را با توجه به الزامات و نیازهای جامعه در خود می‌پروراند و همۀ افراد جامعه را برای کسب تجربیات تازه و گسترش نوآوری و مشارکت اجتماعی آماده می‌کند. فضای جامعه را عقلانی و قابل اعتماد جلوه می‌دهد و باعث امنیت اجتماعی و فردی و روابط معنادار در جامعه می‌شود. اعتماد و حسن ظن را در کلیۀ روابط اجتماعی و فردی افزایش می‌دهد و افراد جامعه احساس با هم بودن می‌کنند. از سوی دیگر، فقدان مدارا می‌تواند روحیه انزواطلبی، تکروی وگریز ازکار جمعی را درجامعه تقویت کند (میری، 1377: 273).

 طبق نتایج تحقیق، بعد ذهنی مشارکت بیش از بعد عینی بر میزان مدارای اجتماعی تأثیر می­گذارد و این دقیقاً مطابق با یافته­ای است که در قالب مدل نهایی تحقیق شاهد آن هستیم. آنچه که منجر به کاهش یا افزایش مشارکت می­شود، عواملی است که رفتار فرد را تحت تأثیر قرار می­دهد. یکی از این عوامل، نگرش افراد است (رجبی، 1392: 102). نگرش ریشه در شناخت دارد و خود را به شکل رفتار نشان می­دهد. به عبارت دیگر، رفتار مشارکتی افراد نگرش فعلیت یافته آنان است (همان: 103).

 امروزه در برخی از کشورها، بحث «یادگیری زندگی در کنار هم بودن[10]» مطرح است. این بحث یکی از چهار مؤلفۀ به رسمیت شناخته­شده توسط کمیسیون بین­المللی آموزش برای قرن بیست و یکم بوده است. اینکه آموزش رفتارهای مدارا مدار می­تواند به کاهش تنش­ها، تبعیض­ها و نابرابری­های اجتماعی که امروزه گریبانگیر بسیاری از کشورهاست، کمک کند. این بحث می‏تواند در چارچوب آموزش شهروندی پاسخگو[11] در محیط­های آموزش مطرح شود. در عین حال، با ایجاد محیط­ها و شرایط برای شکل­گیری رفتارهای مداراجویانه تلاش شود. زیرا بنابر تحقیق ژان مت(2010: 81)، در محیط­هایی که تنوع و اختلاط قومی، زبانی، ارزشی و ملیتی کم است، مدارای قومی، ارزشی، دینی و اخلاقی نیز کمتر است، و رفتارهای سوگیرانه، تعصب­آمیز بیشتر شکل می­گیرد.

در جامعه­ای که به لحاظ قومی، زبانی، مذهبی و دینی از تنوع بالایی برخوردار است، لزوم مدارا به عنوان شاخصی برای وجود تنوع اجتماعی بیش از پیش احساس می­شود. به نظر آلبرو(2001) تنوع اجتماعی به تفاوت­ها و تمایزهای اجتماعی میان مردم اشاره دارد( ربانی و همکاران، 1390: 165). این تفاوت­ها و تمایزها وقتی در کنار هم قرار می­گیرند، سبب تنوع، انعطاف­پذیری و پایداری جامعه می­شود. تنوعی که مفهومی فراتر از پایگاه و منزلت مرسوم جامعه بوده و نوعی وابستگی متقابل را می­طلبد که در قالب مشارکت خود را نشان می‏دهد (همان). فلوریدا(2005) مدارا را شاخصی مهمی در شکل­گیری شهرهای خلاق مطرح می­کند. شهرهایی که با سرمایۀ اجتماعی برون گروهی تعریف می­شوند. در شهرهای خلاق افراد قادرند راه­حل­های جدیدی برای مشکلات روزمره­شان ارائه دهند و این جوامع بر محور جذب سرمایه‏های انسانی خلاق حرکت می­کند( ربانی و همکاران، 1390: 161). سرمایه­هایی که در عین تفاوت و ناهمگونی با هم، با استفاده از ظرفیت­های خود، با تعاون و همکاری و مشارکت می­توانند نوعی وحدت و همگونی را در سطحی وسیع­تر در جامعه به اجرا بگذارند.                                                      

منابع

  • افراسیابی، حسین (1389)، مطالعه نقش مدارا در انسجام اجتماعی، پایان­نامه دکتری در رشته جامعه­شناسی، دانشگاه شیراز.
  • اکو، اومبرتو (1378)، تعاریفبیمدارایی،درتسامحازدیروزتاامروز، ترجمۀ مازیار مهمیمنی و محمدرضا شیخ محمدی، تهران: نشر ثالث.
  • آلموند، جی‌آو و بی‌جی پاول (1380)، «مشارکت و حضور سیاسی شهروندان»، ترجمۀ علیرضا طیب، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، شمارۀ 164: 136-147.
  • ازکیا، مصطفی؛ غفاری، غلامرضا (1380)، «بررسی رابطه بین انسجام اجتماعی و مشارکت اجتماعی سازمان یافته روستاییان در نواحی روستایی شهرستان کاشان»، اقتصاد کشاورزی و توسعه، شماره 9(36): 175-206.
  • بشیریه، حسین(1383)، جامعه­شناسی سیاسی، نشر نی: تهران.
  • بیرو،آلن (1370)، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمۀ باقر ساروخانی، تهران: انتشارات کیهان.
  • پاتنام، روبرت (1380)، دموکراسی و سنت­های مدنی، ترجمۀ محمد تقی دلفروز، تهران: نشر سلام.
  • ترکارانی، مجتبی (1389)، «بررسی و سنجش وضعیت مدارای اجتماعی در لرستان«، فصلنامه تحقیقات علوم اجتماعی ایران، شماره سوم: 133-157
  • جهانگیری، جهانگیر و افراسیابی، حسین (1390)، «مطالعۀ خانواده‌های شهر شیراز در زمینۀ عوامل و پیامدهای مدارا»، جامعه‌شناسی کاربردی، سال بیست‌و‌دوم، شماره 43: 153-175.
  • چلبی، مسعود. (1384)، جامعه‌شناسی نظم، تشریح و تحلیل نظری نظم اجتماعی، تهران: نشر نی.
  • ربانی خوراسگانی، علی؛ ربانی، رسول؛ ادیبی سده، مهدی؛ موذنی، احمد (1390)، «بررسی نقش تنوع اجتماعی در ایجاد شهرهای خلاق و نوآور»، فصلنامه جغرافیا و توسعه، شمارۀ 21، بهار: 159-180.
  • رجبی، هادی (1392)، «تأثیر شوراهای اسلامی شهر تهران بر نگرش شهروندان تهرانی نسبت به مشارکت سیاسی»، پژوهش و برنامه­ریزی شهری، سال چهارم شماره 13، تابستان: 97-112.
  • سراج‌زاده، سیدحسن؛ شریعتی‌مزینانی، سارا؛ صابر، سیروس (1383)، «بررسی رابطۀ میزان دین­داری و انواع آن با مدارای اجتماعی»، دو فصلنامه (علوم انسانی)، سال اول، شماره 4: 109-142
  • شارع‌پور، محمود؛ آزادارمکی، تقی؛ عسکری، علی (1388)، «بررسی رابطۀ سرمایۀ اجتماعی با مدارا در بین دانشجویان»، مجلۀ جامعه‌شناسی ایران، دورۀ دهم، شماره 1: 64-98.
  • علوی تبار، علیرضا (1379)، بررسی الگوی مشارکت شهروندان در اداره امور شهرها، تهران: انتشارات سازمان شهرداری های کشور. 
  • عسگری، علی و محمود شارع پور (1388)، «گونه‌شناسی مدارا و سنجش آن در میان دانشجویان دانشکده‌های علوم اجتماعی دانشگاه تهران و علامه طباطبایی»، فصلنامه تحقیقات فرهنگی، دورۀ دوم، شمارۀ8 : 1-34.
  • علفیان، مسعود (1379)، مشارکت در دیدگاه­های نو در مدیریت شهری، همایش همایش مدیریت توسعه پایدار در نواحی شهری، تهران.
  • غفاری ،غلامرضا، نیازی، محسن(1386)، جامعه­شناسی مشارکت، تهران:. نشر نزدیک
  • فلچر، جرج (1383)، بی‌ثباتی در تساهل، مجموعه مقالات تساهل، گردآورنده دیوید هید، مترجم پژوهشکدۀ مطالعات راهبردی، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
  • کرایب، یان (1380)، نظریۀ اجتماعی مدرن از پارسونز تا هابرماس، ترجمۀ عباس مخبر، تهران: نشر آگه.
  • گلابی، فاطمه؛ حاجیلو، فتانه؛ امین پور، فرشته (1391)، «دو زبانگی و مدارای اجتماعی»، سلسله مقالات همایش دو زبانگی، چالش­ها و راه­کارها، اراک، دانشگاه پیام نور شازند اراک: 210-220
  • محسنی، منوچهر؛ جار اللهی، عذرا (1382)، مشارکت اجتماعی در ایران، تهران: نشر آرون.
  • نوذری، حسینعلی (1381)، بازخوانی هابرماس، درآمدی بر اندیشهها و نظریههای هابرماس، تهران: نشر چشمه.
  • هولاب، رابرت (1378)، نقد در حوزه عمومی، ترجمۀ حسین بشریه، تهران: نشر نی.
  • هانتینگتون،ساموئل (1370)، سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگون، ترجمۀ محسن ثلاثی، تهران: نشر علم.

 

  • Agius.E& Ambrosewic.J.(2003), Toward a Culture of Tolerance & Peace .Saint-Mathieu street Montréal (Quebec) Canada, http"/www.ibcr.org.
  • Albrow, M.(2001), Society as Social Diversity: The Challenge for Governance in the Global Age, Chapter 6, OECD.
  • Bonacich, E. (1972), “A theory of ethnic antagonism: The split labor market”, AmericanSociological Review, 37: 547-559.
  • Cigler, Allan & Joslyn, Mark R.(2002), “The Extensiveness of Group Membership and Social Capital: The Impact of Political Tolerance Attitudes”, Political Research Quarterly,Vol.55,No.1: 7-25.
  • Cote, R. R. & Erickson, B. H.(2009), “Untangling the roots of tolerance”, AmericanBehavioral Scientist, 12: 1664- 1689.
  • Colesante, R. (1997), “Narrative and Propositional Approaches to Promoting Moral and Political Tolerance”, Doctoral Dissertation, School of Education, University of New York at Albany.
  • Dennis Y. (2007), “Tolerating on Faith: Locke, Williams, and the Origins of Political Toleration”, Doctoral Dissertation, Department of Political Science. Duke University.
  • Dees, R. H. (2004), Trust and Toleration. London: Rutledge.
  • Dijker, A & Koomen, W. (2007), Stigmatization, Tolerance and Repair: An Integrative Psychological Analysis of Response to Deviance, Cambridge: Cambridge University Press.
  • Dixon, J. C., & Rosenbaum, M. S. (2004), “Nice to know you? Testing contact, cultural and group threat theories of anti-Black and anti-Hispanic stereotypes”, Social ScienceQuarterly, 85: 257-280.
  • Florida, R.(2005), “Innovation in regions”, European Planning Studies, Vol. 15, No. 2, February.
  • Forbes, H. D. (1997), Ethnic conflict:Commerce, culture and the contacthypothesis, New Haven, CT:Yale University Press.
  • Forst, R. (2003), Toleration, justice andreason, In The Culture of Toleration inDiverse Societies, McKinnon c. and Castiglione, D.(ed.) UK: Manchester University Press.
  • Galeotti, A. E, (2001), Do We Knees Toleration as a Moral Virtues, Respubilca, Vol.7 (3): 273-292.
  • Galeotti, A. E (2002), Tolerations Recognition, Cambridge University Press.
  • Ikeda, K. (2009), Social Capital and Social Communication in Japan: Political Participation and Tolerance, Center for the Study of Democracy, http// repositories, cdlib.org/csd/02-05, 1386/9/10.
  • Kingston, P. W., Hubbard, R., Lapp, B., Schroeder, P., & Wilson, J. (2003), “Why education matters”, Sociology of Education, 76(1): 53-70.
  • Kunovich, R. (2004), “Social structural position and prejudice: An exploration of cross-national differences in regression slopes”,Social Science Research, 33: 20-44.
  • King, P. (1976), Toleration, London, George Allen & Unwin.
  • McKinnon, C. & Castiglione, D.(2003), Introduction: reasonable tolerance, In: The Culture of Toleration in Diverse Societies, McKinnon c. and Castiglione, D.(ed.) UK: Manchester University Press.
  • Lerner, D. (1964), The Dossing of Traditional Society modernizing the Middle East, New York: Free Press.
  • Miller, Steven D.& Sears, David O.(1986),Stability and Change in Social Tolerance: A Test of the Persistence Hypothesis”, American Journal of Political Science, Vol. 30, No.1: 214-236.
  • Necci Dineen, J. (2001), “The Impact of Political participation on Political Tolerance in America”, Dissertation, Department of Sociology, University of Connecticut.
  • Nasr, S. H.(1997), Metaphysical roots oftolerance and intolerance: an Islamicintroduction, In: Philosophy, Religion and thequestion of intolerance, David Ambuel(ed.), New York: State University of New York Press, p.43.
  • Olzak, S. (1992), The dynamics of ethniccompetition and conflict, Stanford, CA: Stanford University Press.
  • Paxton, P. (2004), Who do youtrust? A multilevel model of generalized trustin thirty-one countries, Paper presented at the Annual Meeting of the American Sociological Association, San Francisco.
  • Persell, Caroline Hodges &Green, Adam & Gurevich, L. (2001), Civil Society, Economic Distress, and Social Tolerance, Sociological Forum,Vol.16, No.2: 203-230.
  • Phelps, E W. (2004) “White Students 'Attitudes towards Asian American Students at the University of Washington: a Study of Social Tolerance and Cosmopolitanism”, Dissertation. Department of Sociology, New York University, Dissertation, Department of Sociology, New York: University.
  • Pickering, P. M. (2006), “Generating social capital for bridging ethnic divisions in the Balkans: Case studies of two Bosnia cities”, Ethnic and Racial Studies, 29(1): 79- 103.
  • Putnam, R. (2000), The dark side ofsocial capital, In R. Putnam (Ed.), Bowling alone. New York: Simon & Schuster.
  • Parsons, Talcott and Robert. Bales. (1955), Family, Socialization and Interaction Process, The Free Dress New York.
  • Scanlon, T. M.(2003), The Difficulty ofTolerance, Cambridge: Cambridge University Press.
  • Sigelman, L., Welch, S., Combs, M., & Bledsoe, T. (1996), “Making contact? Black- White social interaction in an urban setting”,American Journal of Sociology, 101: 1306-1332.
  • Stolle, D., & Rochon, T. R. (2001), Areall Associations Alike? In R. Edwards, M. W.Foley, & M. Diani (Eds.), BeyondTocqueville: Civil Society and the SocialCapital Debatein Comparative Perspective, Hanover, NH: Tufts University Press: 143-156.
  • Warren, M. E. (2001), Democracy andAssociations, Princeton, NJ: Princeton University Press.


[1]  استادیار گروه علوم اجتماعی دانشگاه تبریز،     f.golabi@gmail.com  

[2] دانشجوی کارشناسی ارشد جامعه­شناسی دانشگاه آزاد اسامی واحد تبریز

[3] Vogt

[4] Behavioral Disposition

[5] Attitude

[6] Phelps

[7] King                                                                                                                                                              

[8] Social Participation

[9] Oakley

[10] Learning of Living together

[11] Responsibility citizenship

  • افراسیابی، حسین (1389)، مطالعه نقش مدارا در انسجام اجتماعی، پایان­نامه دکتری در رشته جامعه­شناسی، دانشگاه شیراز.
  • اکو، اومبرتو (1378)، تعاریفبیمدارایی،درتسامحازدیروزتاامروز، ترجمۀ مازیار مهمیمنی و محمدرضا شیخ محمدی، تهران: نشر ثالث.
  • آلموند، جی‌آو و بی‌جی پاول (1380)، «مشارکت و حضور سیاسی شهروندان»، ترجمۀ علیرضا طیب، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، شمارۀ 164: 136-147.
  • ازکیا، مصطفی؛ غفاری، غلامرضا (1380)، «بررسی رابطه بین انسجام اجتماعی و مشارکت اجتماعی سازمان یافته روستاییان در نواحی روستایی شهرستان کاشان»، اقتصاد کشاورزی و توسعه، شماره 9(36): 175-206.
  • بشیریه، حسین(1383)، جامعه­شناسی سیاسی، نشر نی: تهران.
  • بیرو،آلن (1370)، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمۀ باقر ساروخانی، تهران: انتشارات کیهان.
  • پاتنام، روبرت (1380)، دموکراسی و سنت­های مدنی، ترجمۀ محمد تقی دلفروز، تهران: نشر سلام.
  • ترکارانی، مجتبی (1389)، «بررسی و سنجش وضعیت مدارای اجتماعی در لرستان«، فصلنامه تحقیقات علوم اجتماعی ایران، شماره سوم: 133-157
  • جهانگیری، جهانگیر و افراسیابی، حسین (1390)، «مطالعۀ خانواده‌های شهر شیراز در زمینۀ عوامل و پیامدهای مدارا»، جامعه‌شناسی کاربردی، سال بیست‌و‌دوم، شماره 43: 153-175.
  • چلبی، مسعود. (1384)، جامعه‌شناسی نظم، تشریح و تحلیل نظری نظم اجتماعی، تهران: نشر نی.
  • ربانی خوراسگانی، علی؛ ربانی، رسول؛ ادیبی سده، مهدی؛ موذنی، احمد (1390)، «بررسی نقش تنوع اجتماعی در ایجاد شهرهای خلاق و نوآور»، فصلنامه جغرافیا و توسعه، شمارۀ 21، بهار: 159-180.
  • رجبی، هادی (1392)، «تأثیر شوراهای اسلامی شهر تهران بر نگرش شهروندان تهرانی نسبت به مشارکت سیاسی»، پژوهش و برنامه­ریزی شهری، سال چهارم شماره 13، تابستان: 97-112.
  • سراج‌زاده، سیدحسن؛ شریعتی‌مزینانی، سارا؛ صابر، سیروس (1383)، «بررسی رابطۀ میزان دین­داری و انواع آن با مدارای اجتماعی»، دو فصلنامه (علوم انسانی)، سال اول، شماره 4: 109-142
  • شارع‌پور، محمود؛ آزادارمکی، تقی؛ عسکری، علی (1388)، «بررسی رابطۀ سرمایۀ اجتماعی با مدارا در بین دانشجویان»، مجلۀ جامعه‌شناسی ایران، دورۀ دهم، شماره 1: 64-98.
  • علوی تبار، علیرضا (1379)، بررسی الگوی مشارکت شهروندان در اداره امور شهرها، تهران: انتشارات سازمان شهرداری های کشور. 
  • عسگری، علی و محمود شارع پور (1388)، «گونه‌شناسی مدارا و سنجش آن در میان دانشجویان دانشکده‌های علوم اجتماعی دانشگاه تهران و علامه طباطبایی»، فصلنامه تحقیقات فرهنگی، دورۀ دوم، شمارۀ8 : 1-34.
  • علفیان، مسعود (1379)، مشارکت در دیدگاه­های نو در مدیریت شهری، همایش همایش مدیریت توسعه پایدار در نواحی شهری، تهران.
  • غفاری ،غلامرضا، نیازی، محسن(1386)، جامعه­شناسی مشارکت، تهران:. نشر نزدیک
  • فلچر، جرج (1383)، بی‌ثباتی در تساهل، مجموعه مقالات تساهل، گردآورنده دیوید هید، مترجم پژوهشکدۀ مطالعات راهبردی، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
  • کرایب، یان (1380)، نظریۀ اجتماعی مدرن از پارسونز تا هابرماس، ترجمۀ عباس مخبر، تهران: نشر آگه.
  • گلابی، فاطمه؛ حاجیلو، فتانه؛ امین پور، فرشته (1391)، «دو زبانگی و مدارای اجتماعی»، سلسله مقالات همایش دو زبانگی، چالش­ها و راه­کارها، اراک، دانشگاه پیام نور شازند اراک: 210-220
  • محسنی، منوچهر؛ جار اللهی، عذرا (1382)، مشارکت اجتماعی در ایران، تهران: نشر آرون.
  • نوذری، حسینعلی (1381)، بازخوانی هابرماس، درآمدی بر اندیشهها و نظریههای هابرماس، تهران: نشر چشمه.
  • هولاب، رابرت (1378)، نقد در حوزه عمومی، ترجمۀ حسین بشریه، تهران: نشر نی.
  • هانتینگتون،ساموئل (1370)، سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگون، ترجمۀ محسن ثلاثی، تهران: نشر علم.

 

  • Agius.E& Ambrosewic.J.(2003), Toward a Culture of Tolerance & Peace .Saint-Mathieu street Montréal (Quebec) Canada, http"/www.ibcr.org.
  • Albrow, M.(2001), Society as Social Diversity: The Challenge for Governance in the Global Age, Chapter 6, OECD.
  • Bonacich, E. (1972), “A theory of ethnic antagonism: The split labor market”, AmericanSociological Review, 37: 547-559.
  • Cigler, Allan & Joslyn, Mark R.(2002), “The Extensiveness of Group Membership and Social Capital: The Impact of Political Tolerance Attitudes”, Political Research Quarterly,Vol.55,No.1: 7-25.
  • Cote, R. R. & Erickson, B. H.(2009), “Untangling the roots of tolerance”, AmericanBehavioral Scientist, 12: 1664- 1689.
  • Colesante, R. (1997), “Narrative and Propositional Approaches to Promoting Moral and Political Tolerance”, Doctoral Dissertation, School of Education, University of New York at Albany.
  • Dennis Y. (2007), “Tolerating on Faith: Locke, Williams, and the Origins of Political Toleration”, Doctoral Dissertation, Department of Political Science. Duke University.
  • Dees, R. H. (2004), Trust and Toleration. London: Rutledge.
  • Dijker, A & Koomen, W. (2007), Stigmatization, Tolerance and Repair: An Integrative Psychological Analysis of Response to Deviance, Cambridge: Cambridge University Press.
  • Dixon, J. C., & Rosenbaum, M. S. (2004), “Nice to know you? Testing contact, cultural and group threat theories of anti-Black and anti-Hispanic stereotypes”, Social ScienceQuarterly, 85: 257-280.
  • Florida, R.(2005), “Innovation in regions”, European Planning Studies, Vol. 15, No. 2, February.
  • Forbes, H. D. (1997), Ethnic conflict:Commerce, culture and the contacthypothesis, New Haven, CT:Yale University Press.
  • Forst, R. (2003), Toleration, justice andreason, In The Culture of Toleration inDiverse Societies, McKinnon c. and Castiglione, D.(ed.) UK: Manchester University Press.
  • Galeotti, A. E, (2001), Do We Knees Toleration as a Moral Virtues, Respubilca, Vol.7 (3): 273-292.
  • Galeotti, A. E (2002), Tolerations Recognition, Cambridge University Press.
  • Ikeda, K. (2009), Social Capital and Social Communication in Japan: Political Participation and Tolerance, Center for the Study of Democracy, http// repositories, cdlib.org/csd/02-05, 1386/9/10.
  • Kingston, P. W., Hubbard, R., Lapp, B., Schroeder, P., & Wilson, J. (2003), “Why education matters”, Sociology of Education, 76(1): 53-70.
  • Kunovich, R. (2004), “Social structural position and prejudice: An exploration of cross-national differences in regression slopes”,Social Science Research, 33: 20-44.
  • King, P. (1976), Toleration, London, George Allen & Unwin.
  • McKinnon, C. & Castiglione, D.(2003), Introduction: reasonable tolerance, In: The Culture of Toleration in Diverse Societies, McKinnon c. and Castiglione, D.(ed.) UK: Manchester University Press.
  • Lerner, D. (1964), The Dossing of Traditional Society modernizing the Middle East, New York: Free Press.
  • Miller, Steven D.& Sears, David O.(1986),Stability and Change in Social Tolerance: A Test of the Persistence Hypothesis”, American Journal of Political Science, Vol. 30, No.1: 214-236.
  • Necci Dineen, J. (2001), “The Impact of Political participation on Political Tolerance in America”, Dissertation, Department of Sociology, University of Connecticut.
  • Nasr, S. H.(1997), Metaphysical roots oftolerance and intolerance: an Islamicintroduction, In: Philosophy, Religion and thequestion of intolerance, David Ambuel(ed.), New York: State University of New York Press, p.43.
  • Olzak, S. (1992), The dynamics of ethniccompetition and conflict, Stanford, CA: Stanford University Press.
  • Paxton, P. (2004), Who do youtrust? A multilevel model of generalized trustin thirty-one countries, Paper presented at the Annual Meeting of the American Sociological Association, San Francisco.
  • Persell, Caroline Hodges &Green, Adam & Gurevich, L. (2001), Civil Society, Economic Distress, and Social Tolerance, Sociological Forum,Vol.16, No.2: 203-230.
  • Phelps, E W. (2004) “White Students 'Attitudes towards Asian American Students at the University of Washington: a Study of Social Tolerance and Cosmopolitanism”, Dissertation. Department of Sociology, New York University, Dissertation, Department of Sociology, New York: University.
  • Pickering, P. M. (2006), “Generating social capital for bridging ethnic divisions in the Balkans: Case studies of two Bosnia cities”, Ethnic and Racial Studies, 29(1): 79- 103.
  • Putnam, R. (2000), The dark side ofsocial capital, In R. Putnam (Ed.), Bowling alone. New York: Simon & Schuster.
  • Parsons, Talcott and Robert. Bales. (1955), Family, Socialization and Interaction Process, The Free Dress New York.
  • Scanlon, T. M.(2003), The Difficulty ofTolerance, Cambridge: Cambridge University Press.
  • Sigelman, L., Welch, S., Combs, M., & Bledsoe, T. (1996), “Making contact? Black- White social interaction in an urban setting”,American Journal of Sociology, 101: 1306-1332.
  • Stolle, D., & Rochon, T. R. (2001), Areall Associations Alike? In R. Edwards, M. W.Foley, & M. Diani (Eds.), BeyondTocqueville: Civil Society and the SocialCapital Debatein Comparative Perspective, Hanover, NH: Tufts University Press: 143-156.
  • Warren, M. E. (2001), Democracy andAssociations, Princeton, NJ: Princeton University Press.