Document Type : Research Article
Authors
Abstract
Keywords
مطالعهی عوامل زمینهای مرتبط با ساختار توزیع قدرت در خانواده
(نمونه موردی زنان متاهل شهر شیراز)
دکتر مجید موحد [1]
دکتر حلیمه عنایت[2]
مرضیه مردانی3
تاریخ دریافت: 30/3/91 تاریخ پذیرش: 1/9/91
چکیده
پژوهش حاضر با هدف مطالعهی عوامل مرتبط با ساختار توزیع قدرت در خانواده انجام شده است. این پژوهش با استفاده از رویهی پیمایش و پرسشنامه در شهر شیراز، انجام پذیرفته است و جمعیت نمونه 600 نفر از زنان که از طریق نمونهگیری طبقهبندی سهمیهای انتخاب شدند. چارچوب نظری این مطالعه نظریه منابع است. ساختار قدرت سه بعد دارد: میزان مشارکت در حوزههای تصمیمگیری، ساخت روابط قدرت و شیوهی اعمال قدرت. واکاوی دادهها با استفاده از فن رگرسیون تک متغیره، F تست و T تست نشانگر آن است که ارتباط بین دو متغیر مستقل سن زن زمان ازدواج و محل اقامت آنان بر ساختار قدرت و ابعاد آن معنادار نیست همچنین مدت ازدواج زنان بر حوزههای تصمیمگیری و شیوهی اعمال قدرت تاثیر گذار است. بین دو متغیر مستقل فاصله سنی و تحصیلات دانشگاهی و بعد میزان مشارکت در حوزههای تصمیمگیری ارتباط معنیداری وجود دارد و همچنین بین شیوه اعمال قدرت در خانواده و وضعیت اشتغال زن ارتباطی معنادار وجود دارد.
کلمات کلیدی : خانواده، ساختار قدرت، فاصله سنی، مدت ازدواج، خانوادهی برابریخواه، ازدواج.
مقدمه
در جامعهشناسی، خانواده کوچکترین و بنیادیترین گروه اجتماعی است که در شکل بنیادین خود از یک زن و مرد و فرزندان آنها تشکیل میشود و شکل، نوع، و حدود روابط بین این افراد، ساختار خانواده را شکل میدهد (گروسی، 1387: 8). در کانون خانواده نحوهی اعمال قدرت و کلاً ساختار قدرت در آن در شکلگیری و رشد شخصیت افراد؛ اجتماعی شدن فرزندان؛ عزت نفس، انسجام، رضایت و حتی خوشبختی زناشویی اثر میگذارد (مهدوی و خسروشاهی، 1382: 29).
اما در طول تاریخ به ندرت دیده شده است که قدرت در خانواده مساوی بین زن و شوهر تقسیم شده باشد. در بیشتر جوامع و در بخش بزرگی از تاریخ دیرپای بشر، این مرد بوده که به خاطر دسترسی بیشترش به منابع ارزشمند بیرون از خانه قدرت بیشتری را در خانواده در اختیار داشته است، هر چند گاهی زنان نیز از قدرت قابل توجهی برخوردار بودهاند (بستان نجفی، 1388: 52). مطالعاتی چند نیز به این نتیجه رسیدند که زنان در تصمیمگریهای درون خانواده نقش مهمی ندارند و به علت عدم حضورشان در تصمیمگیریها مشکلات و سختیهایی را تحمل میکنند در مناطق روستایی که هنوز دیدگاه سنتی در مورد خانواده وجود دارد، زنان سعی میکنند نقشهای خود را به عنوان مادر و همسر حفظ کنند و مردان نقش نانآور خانواده بر عهده داشته باشند. سوالی که در اینجا مطرح می گردد این است که با توجه به تخصصی شدن کارها، کارهایی که نیازمند قدرت فکری هستند نه بدنی، کارهایی که نیازمند مهارت و تحصیلات خاص هستند و با توجه به اینکه تنها مردان نانآور خانواده نیستند، آیا در این پژوهش تحصیلات و اشتغال زنان جزء عوامل تعدیل کننده قدرت مردان در خانواده محسوب میگردد یا خیر؟ ( اریک[3]، 2001: 65 ).
اگر در جامعه نگرش مرد نانآور و زن کدبانو و مادر رواج داشته باشد از وجود خانوادهای با ویژگیهای صمیمیت، محبت و همکاری و مشارکت محروم خواهیم ماند و این نگرش مانعی است در جهت رشد و تعالی زنان (اعزازی، 1382: 117)، همچنین ناتوان پنداشتن زنان و در عمل تولید ناتوانی در بین آنان، موجبات پیدایی نسلی ناتوان را فراهم میآورد و مادران ناتوان هرگز توان تولید نسلی توانا را نخواهند یافت. ناتوان پنداری زنان به فلج سازی نیمی از جامعه منتهی میشود، یک جامعه نیمه فلج هرگز توان توسعه پایدار را نخواهد یافت. حال با توجه به اهمیت عنصر مشارکت در خانواده و مستعد بودن فضای خانواده دموکرات برای رشد و شکوفایی استعداد زنان و نهایتاً پرورش نسلی توانا، به دنبال پاسخگویی به این سوال هستیم که خانوادههای شیرازی تا چه میزان دموکرات هستند؟
نهاد خانواده نیز مانند سایر نهادهای اجتماعی در قرن گذشته دستخوش تحولاتی شده است. فرایند توسعهی صنعتی، اجتماعی و سیاسی ساختار روابط خانوادگی و قدرت را به سستی کشانده. این تحولات نقش جنسیتی، با شروع سدهی نوزدهم در اروپا و آمیختگی با جنبشهای حقوق زنان در اوایل سدهی بیستم، که نهایتاً به تغییر وضعیت زنان، چه در عرصه خانوادگی و چه در عرصه عمومی انجامید و یکی از بارزترین پیآمدهای آن، تحول روابط سنتی اقتدار در خانواده و در مجموع ساختار قدرت بود (گروسی، 1387: 8).
لنسکی و لنسکی(1369) نیز بر این عقیدهاند که جریان صنعتی شدن و تخصصی شدن امور در جامعههای جدید و صنعتی، بخش مهم از مسئولیتهای خدماتی و تولیدی خانه و خانواده را به سازمانهای دیگر انتقال داده است. از دیگر سو، جریان این توسعه، ساختار سنتی خانواده را از لحاظ اقتدار حاکم بر آن سست کرده است. پدر خانواده دیگر همان رئیس مرسوم در جوامع کشاورزی نیست. یکی دیگر از علل مهم افت اقتدار خانواده دگرگونیهای اجتماعی و تحول در الگوهای زندگی جوامع شهری و ورود زنان به اجتماع (همانند ورود به دانشگاه، بازار کار و...) است که موجب تغییر و تحول در نگرش افراد در توزیع نقشها و به تبع آن توزیع قدرت در خانواده شده است (گیدنز، 1382). از جمله این تحولات میتوان به تحول در منابع اجتماعی و فرهنگی مانند اشتغال، تحصیلات، تغییر سن ازدواج و...، که در این نوشتار آنها را عوامل زمینهای میخوانیم که تعیینکننده سهم افراد در ساختار قدرت اند. با نظر به این تحولات و اثرگذار بودن آنها در روابط زوجین در جوامع ضرورت و اهمیت پژوهش حاضر بیشتر احساس میشود.
با توجه به توضیحاتی که ذکر آن رفت و اهمیت منابعی که هر یک از زوجین با خود به خانواده میآورند همانند اشتغال، تحصیلات و... اساسا مسئلهی این پژوهش این گونه استنتاج میشود: با توجه به تحولات صنعتی، ساختار توزیع قدرت در خانوادههای شیرازی به چه نحو است؟ همچنین عوامل زمینهای که ساختار توزیع قدرت در خانواده را متاثر میسازند کداماند؟ آیا منابع در دسترس، بر ساختار قدرت و ابعاد آن در خانواده های مورد مطالعه تاثیرگذار است؟ به طور خلاصه هدف از این نوشتار بررسی ساختار توزیع قدرت در خانواده و عوامل زمینهای تاثیرگذار بر آن است.
پیشینه پژوهش
(عنایت و دسترنج،1398) در مقالهای با عنوان «میزان و نوع مقاومت زنان در رویارویی با ساختار قدرت در زندگی روزمره»، میزان و نوع مقاومت زنان را در مواجه با ساختار قدرت مردسالار در خانواده اندازه گرفتهاند. دادههای این مقاله بر اساس پیمایش، در میان زنان متاهل شیرازی و با ابزار پرسشنامه گردآوری شده است. نتایج تحقیق نشان داده است که اگر زنان در سن بالاتری ازدواج کنند، شاغل باشند و با شوهر تحصیل کردهتری زندگی کنند از قدرتی بیشتر در خانواده برخوردار هستند و اگر مردان آنها را به رسمیت بشناسند و قدرت مجابسازی بیشتری داشته باشند خانواده جوی آرامتر را تجربه خواهد کرد.
همچنین در مقالهای (گروسی، سعیده 1387)با عنوان «بررسی ساختار قدرت در خانوادههای شهرستانکرمان»، رابطهی میان ساختار قدرت در خانوادههای کرمان و منابع در دسترس و باورهای جنسیتی مورد بررسی قرار گرفته است. این پژوهش به شیوهی پیمایشی و با استفاده از پرسشنامه بر روی نمونهی 628 نفری از زنان همسردار شهر کرمان و روستاهای پیرامون آن انجام شده است. نتایج بدست آمده نشان میدهد که ساختار قدرت خانوادگی، به نفع شوهر است و میان ساختار قدرت در خانواده و میزان دسترسی زنان به منابع، نوع باورها، شناخت آنها از تواناییهای زنان و مردان، و برخی عوامل زمینهای دیگر، رابطهای معنادار وجود دارد.
در پژوهش سفیری و آراسته (سفیری، خدیجه و راضیه آراسته 1386) «بررسی رابطه سرمایهی فرهنگی و اقتصادی زنان شاغل با نوع روابط همسران در خانواده»که با روش نمونهگیری تصادفی از میان 324 زن متاهل تهرانی انجام شده است این نتیجه حاصل میگردد که بین سرمایه اقتصادی و فرهنگی زنان با روابط دموکرات با همسر رابطهای معنادار وجود دارد. فاصله سنی زوجین، فاصله تحصیلات زوجین، میزان درآمد شوهر، منزلت شغلی شوهر، مدت زمان ازدواج، پایگاه اجتماعی ـ اقتصادی خانواده زن و شوهر و نوع روابط همسران رابطه معنیداری وجود دارد.
مرکز ملی انسانی امریکا[4](2010) در پژوهشی که با نام «تصمیمات گروهی در خانواده» و به شیوهی اسنادی انجام داده است این نتایج حاصل میگردد که مشارکت زنان در تصمیمات خانگی امری ضروریست و در غیر این صورت تعداد زیادی از افراد جامعه گوشهگیر و منزوی میشوند. پس رهبران جامعه باید سیاستها و شیوههایی را برای مشارکت زنان اتخاذکنند و فرهنگ ضد زن را تغییر دهند، همچنین امکاناتی در اختیار زنان قرار گیرد تا سطح تحصیلات و اشتغال خود را افزایش دهند زیرا همه این عوامل بر قدرت زن در خانواده تاثیرگذار است.
موهدنور[5](2010) در پژوهشی تحت عنوان «فرایند تصمیمگیری» که از طریق پیمایش و با ابزار پرسشنامه و مصاحبه در مالزی انجام داده است به طور خلاصه به این نتیجه میرسد که فرایند تصمیمگیری در خانواده پویاتر از مکانهایی غیر از خانواده است، تصمیمگیری در خانواده نه تنها حوزهای مهم است بلکه بسیار بحرانی[6] است و بر فرصتها و موقعیتهای افراد موثر است.
سرینی واسن [7] (2009) در پژوهشی که با نام «شبکههای اجتماعی و تصمیمگیری: مشارکت زنان در تصمیمگیریهای خانواده» انجام داده است زنان شاغل و متاهل 49-15 سالهی هندی را مورد کاوش قرار میدهد. پژوهش به شیوهی پیمایش و با ابزار پرسشنامه انجام شده است و این نتیجه حاصل میگردد که اشتغال، درآمد، تحصیلات، مذهب و ساختار خانواده (هستهای و غیرهستهای) بر مشارکت زن در تصمیمگیریها تاثیر قابل ملاحظهای دارد. در مورد ساختار خانواده به این نکته اشاره میکند که، از آنجایی که شبکهی اجتماعی بر تصمیمگیری تاثیر دارد، زنان خانوادههای غیرهستهای در تصمیمگیریها مشارکت بیشتری دارند.
در بررسیهایی که در رابطه با موضوع پژوهش حاضر چه در داخل و چه در خارج انجام شده است صرفا بر متغیر ساختار قدرت (قدرت کل) توجهی خاص مبذول گردیده و سایر ابعاد (میزان مشارکت در حوزههای تصمیمگیری، ساخت روابط قدرت و شیوهی اعمل قدرت) مورد مداقه واقع نشده است، به علاوه حجم کم تعداد نمونه در پژوهش های انجام گردیده موجب میگردد تعمیم دهی نتایج به کل جامعه آماری با احتیاط فراوان صورت گیرد. لذا این نوشتار در جهت پر کردن خلاءهای موجود (با در نظر گرفتن تمامی ابعاد متغیر ساختار قدرت و انتخاب 600 زن پاسخگو) انجام می گیرد.
مبانی نظری پژوهش
شاید بتوان تئوری منابع را به عنوان نسخهی دیگری از تئوری مبادله در نظر گرفت. تئوری منابع بر سه فرض اساسی استوار است: 1- هر فرد در تلاش است تا نیازهای خود را رفع کند و به هدفش دست یابد. 2- غالب نیازهای هر فرد از طریق تعاملات اجتماعی با سایر افراد یا گروهها ارضاء میشود. 3- طی این تعاملات یک مبادله مستمر منابع و امکانات وجود دارد که به رفع نیازهای فرد کمک میکند و در دستیابی به اهداف فرد یا گروه موثر است. ایدهی اصلی در این دیدگاه این است که یک فرد منابع و امکاناتی در اختیار دارد که برای فرد دیگر جهت رسیدن به اهداف، نیازها، تمایلات و علاقهاش ضروری است (ابوت و والاس، 1383: 130).
بلاد و ولف[8] (1970 ) بر این عقیدهاند که تئوری منابع بر این فرض استوار است که قدرت تصمیمگیری هر یک از آنان رابطهی مستقیمی با میزان مشارکتی که هر یک از زوجین در تامین نیازهای ارزشمند دارند، دارد. یک منبع با ارزش به عنوان چیزی تعریف میشود که «یک همسر ممکن است برای دیگری در دسترس قرار میدهد، رضایت او را در تامین نیازها و رسیدن به اهدافش تامین کند». نظریهی منابع نوع خاصتر از نظریهی مبادله است. بلاد و ولف به طور خاص بر منابع درآمد، اشتغال و تحصیلات تمرکز میکنند و معتقدند بین این متغیرها و میزان قدرت درتصمیمگیری رابطة مثبت وجود دارد. (وارنر[9]و همکاران،1985)
قدرت همسر جهت تصمیمگیری در خانواده متاثر از پایگاههای آنها در جامعه گستردهتر است که این پایگاههای اقتصادی و اجتماعی گستردهتر بوسیلهی سه متغیر نامبرده (تحصیلات، اشتغال و درآمد) اندازهگیری میشود (کانی[10]، 1987: 621).همچنین آنان بر این باورند که قدرت شوهر با افزایش سطح تحصیلات، درآمد پایگاه شغلی وی و یا مجموعهای از این عوامل افزایش مییابد بنابراین متغیرهای یاد شده به عنوان منبعی است که مرد میتواند از آن برای کسب قدرت بیشتر در روابط خانوادگی استفاده کند. لذا هر چه اختلاف منابع اقتصادی و اجتماعی بین زن و مرد بیشتر باشد اختلاف قدرت بین زن و مردها هم بیشتر میشود. بر طبق این تئوری سن و طول مدت ازدواج نیز از متغیرهایی است که بر روی توزیع قدرت در خانواده تاثیر میگذارد. قدرت مردان در سالهای اولیه ازدواج (حدود 7-5 سال اول) در بالاترین میزان خود است و قدرت زن در طول چرخهی زندگی افزایش مییابد. همچنین زنانی که فرزند دارند نسبت به زنان بدون فرزند از قدرت کمتری برخوردارند. در تحلیل این نتیجه میبینیم که زنان دارای فرزند به منابع خارجی کمتری دسترسی دارند و در نتیجه قدرتشان از زنان بدون فرزند کمتر است (میشل،1354: 194).
به علاوه بلاد بر این عقیده است که تعادل قدرت بین زن و شوهر تا حدی از نقشهای ازدواج تاثیر میپذیرد. رفتارها خصوصا در ابتدای ازدواج بوسیلهی پیش فرضهایی که در مورد تصمیمگیری وجود دارد تاثیر میپذیرد، در دراز مدت فاکتورهای واقعگرایانه بر تعادل قدرت تاثیر میگذارد و این شامل منابعی است که هر یک از زوجین با خود به ازدواج آورده است. برخی افراد نیازمند سلطه هستند و برخی دیگر تحت سلطه قرار میگیرند وقتی چنین افرادی ازدواج کنند، تعادل قدرت به مشخصهها و ویژگیهای فردی مرتبط میشود. گاهی اوقات تعادل قدرت از ویژگیهای فردی نشات نمیگیرد بلکه مربوط به موقعیت است مثلا اگر یک مرد برابریخواه با یک زن قدرتمند زندگی کند ممکن است همین مرد در کنار یک فرد ملایم نقش زورگو را بازی کند، اینجا این زورگویی به ویژگی فردی ارتباطی ندارد بلکه به خاطر تلفیق و ترکیب او با چنین فرد ملایمی است(بلاد [11]،1964(
بلاد و ولف بر دو عامل خاص اشاره میکنند که بر تعادل قدرت تاثیر میگذارد: 1- فرد تحصیل کرده 2- فرد بزرگتر. فردی که تحصیلات بیشتری دارد بر همسرش مسلط میشود خصوصا زمانی که یکی از زوجین به دانشگاه رفته باشد و دیگری نرفته باشد. فردی که تحصیلات کمتری دارد ممکن است خودش را فردی غیرمطمئن ارزیابی کند و خود را از فرایند تصمیمگیری کنار بکشد. گرچه که اختلاف در تحصیلات دارای اهمیت است اما تفاوت سنی از اهمیت بیشتری برخوردار است. زمانی که شوهر هفت سال بزرگتر باشد تاثیر تفاوت سنی معنادار است. در مطالعه بلاد و ولف چنین رابطهای شبیه به رابطهی پدر ـ دختر تصور شده است و در دراز مدت این رابطه این رابطه پیچیدهتر میشود و زن خود را وابسته به مرد میبیند. همینطور زنی که از همسرش بزرگتر باشد خود را مادر شوهرش فرض میکند که نیازمند مراقبت و نصیحت است. علاوه بر این موارد زن یا شوهری که بیرون از خانه کار میکند منابع قدرت را با خود به خانه میآورد. پرقدرتترین منبع پول است. اگر تنها شوهر بیرون از خانه با حقوق بالا کار کند تنها اوست که بیشترین تاثیر را بر تصمیمگیریهای اقتصادی دارد. درآمد به سوی هر یک از زن و شوهر تمایل یابد تعادل قدرت از بین میرود و فرد «نانآور» تصمیمگیرنده است و قدرت فرد دیگر نادیده گرفته میشود. این واقعیت دارد که زن و مرد شاغل میگویند: «این پول خودم هست و بنابراین هر کاری که بخواهم با آن انجام میدهم» و این تهدید کنندة وحدت و همبستگی ازدواج است و در ضمن این اشتباه خواهد بود که عدم تعادل قدرت منعکس کننده معامله اقتصادی با قدرت است. فردی که منبع اقتصادی (درآمد) را با خود به خانه میآورد از نظر اجتماعی و روانی نیز خود را فرد موثری میداند. از نظر روانشناسی یک مرد یا زنی که کار سخت و موفقی را انجام میدهد عزت نفس بالایی دارد و احساس میکند که مهارت مدیریتی را دارد. از نظر اجتماعی چنین فردی خود را موفق ارزیابی میکند و احساس میکند که دارای پرستیژ بالایی است (همان منبع).
مدل پژوهش
فرضیههای پژوهش
روش تحقیق
این تحقیق به روش پیمایش انجام شده است و واحد تحلیل در آن خانواده است. جامعه آماری این مطالعه بنا بر ضرورت موضوع و مسئله شامل زنان متاهل است. با استفاده از فرمول کوکران، تعداد 600 نفر به عنوان حجم نمونه مشخص شد. شیوهی نمونهگیری بر اساس طبقهبندی سهمیهای است. برای جمعآوری اطلاعات از پرسشنامه استفاده شده است. روایی[12] پرسشنامه، روایی صوری[13] و برای اطمینان یافتن از پایایی بخشهای آن از ضریب آلفای کرونباخ استفاده میشود. نتایج گویای آن است که ضریب آلفای کرونباخ برای طیفهای میزان مشارکت در حوزههای تصمیمگیری 75/0، ساخت روابط قدرت 80/0، شیوهی اعمال قدرت 797/0 و شاخص ساختار قدرت 86/0 است. اطلاعات گردآوری شده با استفاده از نرم افزار SPSS با توجه به سطوح سنجش، در دو سطح توصیف (توزیع درصد و فراوانی) و تبیین ( آزمون مقایسه میانگینها یا آزمون T، تحلیل واریانس یا آنوا[14] و رگرسیون دو متغیره) پردازش گردیده است.
در تعریف متغیر وابسته قدرت در خانواده باید عنوان کرد که منظور از ساخت، الگوی نظام یافته از روابط بین افراد یا موقعیتهای اجتماعی است. منظور از قدرت، در معنای عام آن، توانایی است بر کنترل اعمال سایر افراد علیرغم میلشان. معنایی که جامعهشناسان برای تعریف قدرت به کار بردهاند برگرفته از اندیشه وبر است. وبر قدرت را رابطهای اجتماعی میداند که فرد در موقعیتی است که میتواند خواست خود را با وجود هر مقاومتی اعمال کند (عنایت و دسترنج، 1389: 112).
در روابط خانوادگی قدرت مفهومی است که در رفتارهای عینی اعضا به چشم میآید و معمولا وجه تصمیمگیری[15] را به نمایندگی از مفهوم قدرت در خانواده به کار بردهاند. وقتی که میپرسیم چه کسی اعمال قدرت میکند، این امر بر تصمیمگیریها خانواده نظر دارد (عنایت 1367؛ زاهد و ایران محبوب 1371؛ منصوریان و قادری 1381؛ مهدوی و صبوری خسروشاهی 1382 و ایسوان[16] 1991)
برای اندازهگیری ساختار قدرت از ابزار بکار رفته توسط مهدوی و صبوری خسروشاهی (1382) استفاده شده است. در این پژوهش سه شاخص برای سنجش قدرت در نظر گرفته میشود که این سه عبارتند از میزان مشارکت در حوزههای تصمیمگیری (با 14 گویه)، ساخت روابط قدرت (با 11 گویه) و شیوهی اعمال قدرت (با 9 گویه) که در قالب طیف لیکرت[17] سنجیده شده و با تجمیع سه بعد، شاخص کل ساختار قدرت (با 34 گویه) کاویده میشود.
حوزههای تصمیمگیری در خانواده به چند دسته تقسیم میگردد؛ تصمیمات ابزاری که به موضوعاتی مانند سلامتی، غذا، پناهگاه برای افراد ربط مییابد. تصمیمات موثر مثل ازدواج فرزند، تصمیمات اجتماعی که مرتبط با ارزشها، قوانین و اهداف خانواده است و تصمیمات اقتصادی مانند انتخاب شغل برای بزرگسالان و نحوهی خرج کردن درآمد که هر یک از حوزهها با استفاده از گویههایی سنجیده میشوند (اسپارک[18]، 2009: 3).
منظور از ساخت قدرت در خانواده، ویژگی یکسویه (نامتقارن) و دوسویه (متقارن) بودن آن در خانواده است. منظور از ویژگی یکسویه این است که، تصمیمگیرنده صرفا زن یا مرد به تنهایی باشد و ویژگی دوسویه به معنی تشریک مساعی زوجین در امور زندگی است و به طور خلاصه شامل گویههایی مانند: معمولا شوهرم در تصمیماتی که در خانه گرفته میشود نظر مرا نمیخواهد، گاهی اوقات مخالفت با تصمیماتی که شوهرم در امور زندگی میگیرد، بیفایده است و شوهر من چندان هم در جزئیات رفتار من دخالت نمیکند و.... همچنین برخی از جامعه شناسان شیوه اعمال قدرت و وادار کردن افراد به انجام امور را طبقهبندی کردهاند مانند مجابسازی، مجبورسازی و حالت بینابین، که با گویههایی مانند زمانی که میخواهد کاری برایش انجام دهم، معمولا دلیل قانعکننده میآورد، نسبت به تصمیماتی که میگیرد چندان انتقادپذیر نیست و در خانواده ما رسم بر این است که زن از شوهر حرف شنوی کامل داشته باشد سنجیده میشود و.... (مهدوی و خسروشاهی،1382: 32-33).
متغیرهای مستقل این پژوهش شامل سن ازدواج، مدت ازدواج، فاصله سنی زوجین، محل اقامت، تحصیلات دانشگاهی و وضعیت اشتغال است.
همانگونه که اعداد و ارقم جدول زیر نشان میدهد نتایج به دست آمده از شاخص میزان مشارکت در حوزههای تصمیمگیری نشان میدهد که میزان شوهر محوری در خانوادههای شیرازی اکثرا متوسط است. همچنین همانگونه که اشاره شد منظور از ساخت قدرت ویژگی یک سویه (نامتقارن) و دوسویه (متقارن)بودن قدرت در خانواده است. به نظر میرسد به عموماً در 3/71 درصد از موارد در خانواده تبادل نظر برای تصمیم گیری وجود دارد. همانگونه که شاخص شیوه اعمال قدرت نشان میدهد وجه غالب در شیوه اعمال قدرت خانوادهها، بیشتر بینابین (ترکیبی از مجاب سازی تا مجبورسازی) است. ارقام بیانگر این است که میزان دموکراتیک بودن خانوادههای شیرازی 74 درصد در حد متوسط، 7/13 درصد در حد زیاد و مابقی کم است.
جدول شماره 1: توزیع درصدی ساختار قدرت، ابعاد آن وضریب آلفای کرونباخ
کم |
متوسط |
زیاد |
تعداد گویهها |
ضریب آلفای کرونباخ |
متغیر وابسته |
3/10 |
8/81 |
8/7 |
14 |
75/0 |
حوزه های تصمیم گیری(شوهر محوری) |
3/13 |
3/71 |
3/15 |
11 |
80/0 |
ساخت روابط قدرت (میزان تقارن) |
5/12 |
3/71 |
2/16 |
9 |
797/0 |
شیوهی اعمال قدرت (میزان مجاب سازی) |
3/12 |
0/74 |
7/13 |
34 |
86/0 |
ساختار قدرت (دموکرات بودن) |
یافتههای پژوهش
اکثریت زنان پاسخگوی این پژوهش در ردهی سنی 65-15 سال و دارای میانگین 33 سال هستند. میانگین سن همسران آنها 38 سال است. 2/72 درصد از این افراد خانهدار و بقیه شاغلاند. نوع شغل اکثریت افراد پاسخگو و همسرانشان کارمند بیان شده است. میانگین تحصیلات زنان شهر شیراز 07/12 سال (یا دیپلم) است. همچنین میانگین تحصیلات پدر، مادر و همسر پاسخگویان به ترتیب برابر با تقریبا 42/6، 44/5 و 12 سال است. هچنین قابل ذکر است که 34 درصد از پاسخ دهندگان تحصیلات دانشگاهی داراند و محل تولد اکثریت آنان مرکز استان و قومیت شان فارس بیان شده است. همچنین 3/49 درصد افراد خود را از طبقهی متوسط میدانند.
در ادامه به توصیف 5 متغیر مستقل این پژوهش یعنی سن ازدواج، مدت ازدواج، تفاضل سنی زوجین، محل اقامت، میزان تحصیلات دانشگاهی و وضعیت اشتغال میپردازیم.
اکثریت پاسخگویان سن زمان ازدواجشان را بین 21 تا 25 سالگی ذکر کردهاند. همچنین اکثریت آنان اعلام داشتهاند که 16 سال و یا بیشتر از زمان ازدواج آنان میگذرد. نتایج حاصل از پژوهش گویای آن است که 5/46 از زنان بیان میدارند که همسرانشان بین 1 تا 5 سال از آنان بزرگتر هستند.
بیشترین درصد پاسخگویان ( 8/65 درصد) محل اقامتشان در مرکز استان و کمترین آنان (3/3 درصد) در روستا بوده است همچنین 8/30 درصد از آنان بیشتر مدت عمر خود را در شهرستان گذراندهاند.
شایان ذکر است کهاکثریت زنان مطالعهشده در پژوهش حاضر را زنان فاقد تحصیلات دانشگاهی تشکیل داده و حداقل آنان نیز دارای تحصیلات دانشگاهی هستند به علاوه، بیشتر پاسخگویان (2/72 درصد) از پاسخگویان خانهدار و حداقل آنها (8/27 درصد) شاغل میباشند.
در جدول شماره 2 به آزمون رگرسیون تکمتغیره رابطه میان سن زن هنگام ازدواج و ساختار قدرت در خانواده و ابعاد آن میپردازیم. همانگونه که ملاحظه میگردد بین هیچ یک از این متغیرها رابطه معنیداری وجود ندارد. بنابراین فرضیه وجود رابطه بین سن زن هنگام ازدواج و ساختار قدرت در خانواده و ابعاد آن تایید نمیگردد.
جدول شماره 2: آزمون رابطه سن پاسخگویان هنگام ازدواج با ساختار قدرت در خانواده و ابعاد آن
سن زن هنگام ازدواج |
R |
R2 |
R2.Ad |
Sig |
F |
Beta |
B |
Std.E |
حوزههایتصمیمگیری |
055/0 |
003/0 |
001/0 |
180/0 |
81/1 |
055/0- |
068/0- |
050/0 |
ساخت روابط قدرت |
035/0 |
001/0 |
000/0 |
398/0 |
715/0 |
035/0 |
062/0 |
073/0 |
شیوه اعمال قدرت |
060/0 |
004/0 |
002/0 |
142/0 |
16/2 |
060/0 |
091/0- |
062/0 |
ساختار قدرت |
024/0 |
001/0 |
001/0- |
566/0 |
330/0 |
024/0 |
085/0 |
148/0 |
جدول سوّم را به بررسی آزمون رابطه بین مدت ازدواج پاسخگویان با ساختار قدرت در خانواده و ابعاد آن اختصاص میدهیم. اعداد و ارقام جدول حاکی از آنند که متغیر حوزههای تصمیمگیری بیشترین همبستگی را با مدت ازدواج دارد. مقدار مثبت بتا در اولین آزمون بیانگر این نکته است که هر چه مدت ازدواج بیشتر باشد میزان مشارکت زنان در حوزههای تصمیمگیری بیشتر خواهد شد اما مقادیر منفی در سه آزمون بعدی بیانگر وجود رابطه معکوس بین آنان است. هر چه مدت زمان ازدواج بیشتر باشد ساخت روابط قدرت یک سویهتر، (یعنی به نفع مرد است)، شیوه اعمال قدرت مجبورسازتر و بالاخره ساختار قدرت اقتدارگرایانهتر خواهد گردید. با توجه به مقادیر F و سطح معناداری فرضیه وجود رابطه بین مدت ازدواج و میزان مشارکت در حوزههای تصمیمگیری و شیوه اعمال قدرت با احتمال 99 درصد مورد تایید پژوهش حاضر قرار خواهد گرفت.
جدول شماره 3: آزمون رابطه مدّت ازدواج پاسخگویان با ساختار قدرت در خانواده و ابعاد آن
Sig |
F |
Beta |
B |
Std.E |
R2.Ad |
R2 |
R |
مدت ازدواج |
000/0 |
84/16 |
165/0 |
081/0 |
020/0 |
026/0 |
027/0 |
165/0 |
حوزههایتصمیمگیری |
062/0 |
50/3 |
076/0- |
054/0- |
029/0 |
004/0 |
006/0 |
076/0 |
ساخت روابط قدرت |
000/0 |
40/14 |
153/0- |
092/0- |
024/0 |
022/0 |
023/0 |
153/0 |
شیوه اعمال قدرت |
267/0 |
23/1 |
045/0- |
065/0- |
058/0 |
000/0 |
002/0 |
045/0 |
ساختار قدرت |
در جدول شماره 4 به بررسی رابطه میان فاصله سنی زوجین با ساختار قدرت و ابعاد آن پرداخته میشود. با توجه به سطح معناداری تنها متغیر میزان مشارکت در حوزههای تصمیمگیری با فاصله سنی زوجین با احتمال 95 درصد معنادار است، میزان همبستگی این دو متغیر 093/0 و قدرت تبیین کنندگی متغیر مستقل 009/0 است همچنین مقدار مثبت بتا در این آزمون بیانگر این نکته است که با افزایش فاصله سنی زوجین میزان مشارکت زن در حوزههای تصمیمگیری بیشتر میگردد. آن طور که در ادامه آمده است، رابطهی سایر متغیرها با متغیر مستقل فاقد معناست.
جدول شماره 4: آزمون رابطه فاصله سنی زوجین با ساختار قدرت در خانواده و ابعاد آن
Sig |
F |
Beta |
B |
Std.E |
R2.Ad |
R2 |
R |
تفاضل سنی زوجین |
023/0 |
20/5 |
093/0 |
114/0 |
050/0 |
007/0 |
009/0 |
093/0 |
حوزههایتصمیمگیری |
168/0 |
91/1 |
056/0 |
100/0 |
072/0 |
002/0 |
003/0 |
056/0 |
ساخت روابط قدرت |
770/0 |
085/0 |
012/0 |
018/0 |
061/0 |
002/0- |
000/0 |
012/0 |
شیوه اعمال قدرت |
113/0 |
2/51 |
065/0 |
231/0 |
146/0 |
003/0 |
004/0 |
065/0 |
ساختار قدرت |
در جدول شماره 5 که به بررسی رابطه میان محل اقامت پاسخگویان با ساختار قدرت در خانواده و ابعاد آن اختصاص دارد بین ابعاد مختلف متغیر وابسته و متغیر مستقل ارتباط معناداری وجود ندارد بنابراین اختلاف در حداقل و حداکثر میانگینها در هر سه بعد و همچنین شاخص ساختار قدرت ظاهریست و از لحاظ آماری فاقد معناست.
جدول شماره 5: آزمون رابطه بین محل اقامت پاسخگویان با ساختار قدرت در خانواده و ابعاد آن
Sig |
F |
انحراف معیار |
Std.E |
میانگین |
فراوانی |
محل اقامت |
متغیر وابسته |
711/0 |
341/0 |
656/5 |
416/0 |
48/42 |
185 |
شهرستان |
حوزههای تصمیمگیری |
864/4 |
245/0 |
79/42 |
395 |
مرکزاستان |
|||
858/2 |
639/0 |
20/42 |
20 |
روستا |
|||
067/5 |
207/0 |
68/42 |
600 |
جمع کل |
|||
952/0 |
049/0 |
743/6 |
496/0 |
82/37 |
185 |
شهرستان |
ساخت روابط قدرت |
664/7 |
386/0 |
82/37 |
395 |
مرکزاستان |
|||
420/5 |
212/1 |
30/37 |
20 |
روستا |
|||
317/7 |
299/0 |
80/37 |
600 |
جمع کل |
|||
428/0 |
849/0 |
752/5 |
423/0 |
38/32 |
185 |
شهرستان |
شیوه اعمال قدرت |
475/6 |
326/0 |
74/31 |
395 |
مرکزاستان |
|||
866/4 |
088/1 |
10/31 |
20 |
روستا |
|||
213/6 |
254/0 |
91/31 |
600 |
جمع کل |
|||
835/0 |
180/0 |
626/13 |
002/1 |
67/112 |
185 |
شهرستان |
ساختار قدرت) |
511/15 |
780/0 |
35/112 |
395 |
مرکزاستان |
|||
738/10 |
401/2 |
60/110 |
20 |
روستا |
|||
801/14 |
604/0 |
39/112 |
600 |
جمع کل |
جدول شماره 6 به بررسی آزمون رابطه بین تحصیلات دانشگاهی با ساختار قدرت در خانواده و ابعاد آن اختصاص یافته است، همانگونه که ملاحظه میگردد اختلاف میانگین تنها در بعد حوزههای تصمیمگیری بین افرادی که دارای تحصیلات دانشگاهی هستند با افراد فاقد تحصیلات دانشگاهی از لحاظ آماری و با احتمال 95 درصد معنادار است به عبارتی افرادی که فاقد تحصیلات دانشگاهی هستند در مقایسه با افراد دارای تحصیلات دانشگاهی در عناصر مختلف حوزههای تصمیمگیری مشارکت بیشتری دارند همانگونه که مشاهده میگردد اختلاف در میانگین سایر ابعاد از لحاظ آماری معنادار نیست.
جدول شماره 6: آزمون رابطه بین تحصیلات دانشگاهی با ساختار قدرت در خانواده و ابعاد آن
Sig |
t |
انحراف معیار |
Std.E |
میانگین |
فراوانی |
تحصیلات |
متغیروابسته |
032/0 |
06/1 |
261/5 |
264/0 |
83/42 |
396 |
فاقد تحصیلات دانشگاهی |
حوزههای تصمیمگیری
|
667/4 |
327/0 |
38/42 |
204 |
دارای تحصیلات دانشگاهی |
|||
321/0 |
27/2- |
158/7 |
360/0 |
32/37 |
396 |
فاقد تحصیلات دانشگاهی |
ساخت روابط قدرت |
546/7 |
528/0 |
75/38 |
204 |
دارای تحصیلات دانشگاهی |
|||
145/0 |
32/2- |
973/5 |
300/0 |
49/31 |
396 |
فاقد تحصیلات دانشگاهی |
شیوه اعمال قدرت |
593/6 |
462/0 |
73/32 |
204 |
دارای تحصیلات دانشگاهی |
|||
353/0 |
74/1- |
375/14 |
722/0 |
64/111 |
396 |
فاقد تحصیلات دانشگاهی |
ساختار قدرت |
526/15 |
087/1 |
86/113 |
204 |
دارای تحصیلات دانشگاهی |
برای پاسخ به این پرسش که آیا میانگین نمرههای میزان مشارکت در حوزههای تصمیمگیری، ساخت روابط قدرت و شیوه اعمال قدرت و همچنین ساختار قدرت زنان شاغل و خانهدار با هم تفاوت دارند یا خیر؟ از آزمون تفاوت میانگینها و یا T مستقل[19] استفاده گردیده است. همانگونه که در جدول شماره 7 آمده است. میانگین میزان مشارکت درحوزههای تصمیمگیری زنان خانهدار بالاتر از میانگین زنان شاغل است. اما با توجه به مقدار t و سطح معنیداری که به ترتیب برابر 216/0- و 575/0 است، میتوان گفت که وجود تفاوت بین میانگینها معنیدار نبوده و فرضیه وجود رابطه بین وضعیت اشتغال پاسخگو و میزان مشارکت در حوزههای تصمیمگیری رد میگردد. میانگین ساخت روابط قدرت در بین زنان شاغل بالاتر از میانگین زنان خانهدار است. با توجه به مقدار t (309/0) و سطح معنیداری (658/0) تفاوت بین میانگینها معنیدار نیست و فرضیه وجود رابطه بین وضعیت اشتغال پاسخگو و ساخت روابط قدرت نیز رد میشود. میانگین شیوه اعمال قدرت در بین زنان خانهدار بالاتر از میانگین زنان شاغل است که این تفاوت با توجه به مقدار t (089/0-) و سطح معنیداری (008/0) معنیدار است و این رابطه با 99% اطمینان معنادار است. به عبارتی شیوه اعمال قدرت برای زنان خانهدار در مقایسه با زنان شاغل دموکراتتر است. همچنین میانگین ساختار قدرت در بین زنان شاغل بالاتر از زنان خانهدار است که این تفاوت با توجه به مقدار t و سطح معناداری فاقد معناست. پس نتایج این پژوهش نشان داد که در دو نوع خانواده، جز در شیوه اعمال قدرت، تفاوتی با هم ندارند. به نظر میرسد زنان خانهدار تقسیم کار جنسیتی و سنتی را نسبت به زنان شاغل بیشتر میپذیرند همچنین به نظر میرسد از دلایل دیگر این امر این است که زنان خانهدار که تقریبا اکثریت آنان فاقد تحصیلات عالیاند در خانواده با همسران بر سر حقوق شخصی کمتر جدال دارند و به عبارتی به خاطر پذیرش تصورات قالبی و سنتی راجع به اقتدار مرد پذیرای اقتدار آنان در برخی ابعاد هستند همین امر موجب میگردد شوهران نیز در مورد آنان شیوه اعمال قدرت را به صورت مجابسازتر دنبال نمایند. پس بنابراین فرضیه وجود رابطه معنیدار بین میزان وضعیت اشتغال پاسخگویان و ساختار قدرت در خانواده (به جز بعد شیوه اعمال قدرت) مورد تایید پژوهش ما واقع نگردید. یافته این تحقیق با یافته پژوهشهای ذوالفقارپور و همکاران (1383) و همچنین سکستون و پرلمن[20](1989) همراستا است که ورود زن به بازار کار سبب افزایش قدرت او در خانواده نمیشود. ولی این یافته با یافتههای زاهدزاهدانی و ایران محبوب (1371) و همچنین آندره میشل(1354) در تضاد است.
جدول شماره 7: آزمون رابطه بین وضعیت اشتغال پاسخگویان با ساختار قدرت در خانواده و ابعاد آن
Sig
|
t |
انحراف معیار |
Std.E |
میانگین |
فراوانی |
وضعیت اشتغال |
متغیروابسته |
575/0 |
126/0- |
140/5 |
398/0 |
60/42 |
167 |
شاغل |
حوزههای تصمیمگیری |
045/5 |
242/0 |
70/42 |
433 |
خانه دار |
|||
658/0 |
309/0 |
574/7 |
586/0 |
95/37 |
167 |
شاغل |
ساخت روابط قدرت |
224/7 |
347/0 |
75/37 |
433 |
خانه دار |
|||
008/0 |
089/0- |
976/6 |
540/0 |
87/31 |
167 |
شاغل |
شیوه اعمال قدرت |
901/5 |
284/0 |
93/31 |
433 |
خانه دار |
|||
181/0 |
039/0 |
229/1 |
886/15 |
43/112 |
167 |
شاغل |
ساختار قدرت |
691/0 |
380/14 |
38/112 |
433 |
خانه دار |
بحث و نتیجهگیری
در این مطالعه عوامل زمینهای مرتبط با ساخت قدرت در خانواده و ابعاد آن را کاویدهایم. ساخت توزیع قدرت در خانواده نقش بسیار مهمی در تعاملات میان اعضای خانواده دارد. کم و کیف ساخت قدرت در خانواده، در جامعهپذیری و شکلگیری شخصیت فرزندان، عزت نفس اعضاء، انسجام خانواده و حتی خوشبختی زناشویی تاثیرگذار است (مهدوی و خسروشاهی، 1382: 60).
تحقیق در ساختار قدرت در خانواده و مباحث نظری مربوط به آن تقریباً به سالهای دهه 1960 باز میگردد. بلود و ولف اولین نظریه در این زمینه را با عنوان تئوری منابع ارائه دادند. تئوری منابع به طور کلی بر پایه این فرض قرار دارد که: هر چه منابعی که شخص در اختیار دارد بیشتر باشد از قدرت بیشتری نیز برخوردار است.
بر اساس این نظریه فرض میشود که سطح تحصیلات، اشتغال، سن زن هنگام ازدواج و طول مدت ازدواج از متغیرهایی به شمار میروند که بر روی توزیع قدرت در خانواده تاثیر میگذارند. اما این نتیجه قطعی و حتمی نیست و انجام پژوهشهای بیشتر توسط شماری از پژوهشگران در کشورهای دیگر، نتایجی متناقض با نظریه منابع را در پی داشت. مثلا پژوهشهای انجام شده در یونان و یوگسلاوی نشان دادند که با افزایش درآمد، تحصیلات، اشتغال و پایگاه شغلی یک فرد در خانواده میزان قدرت او در خانواده کاهش مییابد. مثلا مردانی که تحصیلات و درآمد بیشتری دارند در خانوادههای آنها تعدیلی در هنجارهای مردسالارانه مشاهده میشود (منصوریان و قادری، 1381: 276-275). پژوهش حاضر نیز نتایجی تا حدی متناقض با نظریه منابع را اثبات کرده است. در تائید این مطلب منصوریان و قادری نیز بر این باورند که برای افزایش توان این نظریه باید در نتایج بازنگری کرد (همان).
با توجه به چارچوب نظری پژوهش و با توجه به سوالات مطروحه، ساختار قدرت در خانوادههای شیرازی در 74 درصد موارد دموکرات است. همچنین دو متغیر زمینهای، مدت ازدواج و فاصله سنی زوجین از عوامل موثر بر بعد میزان مشارکت در حوزههای تصمیمگیری است. به عبارتی هرچه مدت زمان بیشتری از ازدواج زنان سپری شود، میزان مشارکت آنان در حوزههای تصمیمگیری بیشتر میگردد و هر چه زنان با شوهرانشان تفاوت سنی بیشتری داشته باشند به میزان بیشتری در حوزههای تصمیمگیری آزادی عمل دارند. این یافتهها مؤید چارچوب نظری پژوهش هستند که متغیرهای مدت زمان ازدواج و فاصله سنی از عوامل موثر بر توزیع قدرت در خانواده محسوب می گردند.
از متغیرهایی که در این پژوهش به شیوهی مقایسه میانگین آزمودیم متغیر وضعیت اشتغال و برخورداری از تحصیلات دانشگاهی است. که بر اساس یافتهها، زنانی که فاقد تحصیلات دانشگاهی هستند بیشتر به تنهایی تصمیمگیرنده هستند و در مقابل زنان دارای تحصیلات دانشگاهی، بیشتردر تصمیم گیری هایشان مشارکتیاند. با توجه به چارچوب نظری پژوهش، مهارت و تجربه یک شخص در ارتباطی دوسویه منبع ارزشمند است. این مهارت موجب میشد او بیشتر از سوی فرد مقابل پذیرفته گردد. زنان دانشگاه ندیده احتمالاً به دلیل مهارت و تجاربی که در نتیجه حضور بیشتر در زندگی عادی و روزمره دارند، نسبت به زنان دانشگاهی صلاحیتشان از سوی همسران بیشتر تایید میگردد و به همین دلیل، نیز بیشتر اجازهی مشارکت در حوزههای تصمیمگیری به تنهایی به آنها داده میشود.
در نتیجه مهارت و تجربه آنها در امور روزمره منبعیاست با ارزش و حامی آنها در امور تصمیمگیریها. همچنین شیوهی اعمال قدرت برای زنان خانهدار، در مقایسه با زنان شاغل، به صورت مجابسازتر دنبال میشود و فرضیه وجود رابطه بین وضعیت اشتغال زنان و شیوهی اعمال قدرت در خانواده تایید میگیرد. زنان خانهدار تقسیم کار جنسیتی و سنتی را نسبت به زنان شاغل بیشتر میپذیرند همچنین به نظر میرسد از دلایل دیگر این امر این است که زنان خانهدار که تقریبا اکثریت آنان تحصیلات عالی ندارند در خانواده با همسران بر سر حقوق شخصی کمتر جدال میکنند و به عبارتی به خاطر پذیرش تصورات قالبی و سنتی راجع به اقتدار مرد، اقتدار آنان را در برخی ابعاد پذیرایند. همین امر موجب میگردد شوهران نیز در مورد آنان شیوهی اعمال قدرت را به صورت مجابسازتر دنبال نمایند. یافتهی این تحقیق با یافته پژوهشهای ذوالفقارپور و همکاران و همچنین سکستون و پرلمن همراستا است که ورود زن به بازار کار سبب افزایش قدرت او در خانواده نمیشود. ولی این یافته با یافتههای زاهد زاهدانی و ایران محبوب و همچنین آندره میشل در تضاد است.
منابع
· Werner, E. et al (1985), "Dominance in Marital Decision making in women’s librration & Non – liberayion families", Jornal of Marriage & the family, Vol. 14, No. 2, pp. 223 – 233.
[1]. دکتری جامعهشناسی، دانشیار بخش جامعه شناسی دانشگاه شیراز mmovahed@rose.shiasu.ac.ir
2. دکتری جامعه شناسی، دانشیار بخش جامعه شناسی دانشگاه شیراز
3. دانش آموخته کارشناسی ارشد مطالعات زنان دانشگاه شیراز
[3]. Eric, B
[4]. American Humane’s National Center
[5]. Mohd Nor, L
[6]. Critical
[7]. Srinivasan, K
[8].Bloob & Volf
[9]. Warner, R
[10]. Cooney, R
[11] .Blood, R
[12]. Validity
[13] . Face Validity
[14]. Independent Sampel T-Test & Anova
[15] .Decision making
[16]. Isvan, N
[17].Likert scale
[18]. Spark, L
[19]. Independent – sample T test
[20]. Sexton & Perlman