Document Type : Research Article
Authors
Abstract
Keywords
تحلیلی بر علل و پیامدهای شکلگیری مناطق حاشیهنشین با نگرش ویژه بر شهر خمین
محمدباقرعلیزاده اقدم[1] ، حمیده محمّدامینی[2]
)تاریخ دریافت: 18/12/90 تاریخ پذیرش:31/4/91(
چکیده
پدیده حاشیهنشینی پدیدهای شهری است که با توجه به رشد شهرنشینی بیرویه در جهان، ایران و وجود مهاجرتهای روستا ـ شهری شکل گرفته و گسترش یافته است، حاشیهنشینی به عنوان برهم زننده تعادل فیزیکی شهرها، نشاندهنده توسعه ناموزون شهری و منطقهای است و دغدغه بسیاری از متخصصین شهری، جامعهشناسان، معماران و غیره است. در این تحقیق حاشیهنشینی در شهر خمین مورد بررسی قرار گرفته است. روش تحقیق از نوع پیمایشی است. جامعه آماری تحقیق را حاشیهنشینان شهر خمین تشکیل دادهاند و از میان کل جمعیت حاشیهنشین شهر خمین 384 نفر بر اساس فرمول کوکران تعیین شدهاند. نتایج پژوهش نشان داد که مهاجرت از روستاها به اطراف شهر خمین مهمترین عامل حاشیهنشینی بوده است و پس از آن پسرانهای شهری مانع ورود افراد به شهرها شده است. همچنین احساس حاشیهنشینی بر حسب جنسیت افراد متفاوت نیست و زنان و مردان، به لحاظ احساس حاشیهنشینی، وضعیت یکسانی دارند. همچنین در بحث پیامدهای ناشی از این پدیده (حاشیهنشینی) مشخص شد که بین گرایش به مشارکت و احساس حاشیهنشینی رابطه معنیدار و معکوسی وجود دارد.
کلمات کلیدی: حاشیهنشینی، مهاجرت، گرایش به مشارکت اجتماعی، گرایش به مشارکت سیاسی.
بیان مسئله
تاریخچه حاشیهنشینی در جهان به نوعی به انقلاب صنعتی و به تبع آن به رشد شهرها گره خورده است. حاشیهنشینی چه در کشورهای توسعهیافته و چه در کشورهای در حال توسعه، مستقیماً متأثر از نحوة صنعتی شدن شهرها بوده است. در کشورهای توسعهیافتة کنونی، ابتدا کارخانهها به علت نیازشان به منابع آنی و امکانات حمل ونقل در درون شهرها ایجاد شدند و به همین سبب مهاجرین روستایی و طبقات فقیر شهری را به مرکزشهرها کشاندند. با انتقال کارخانهها به بیرون شهرها و توسعة حومهنشینی برای طبقات متوسط و بالای جامعه، فقرا در مراکز شلوغ و کثیف شهری باقی ماندند تا آنچه ما امروزه از آن، به عنوان« حاشیهنشینی» یاد میکنیم، نه در اطراف شهر، بلکه در مراکز شهرهای بزرگ پدید آمد (ممتاز، 1379: 46-48). ولی در کشورهای در حال توسعه مانند ایران، که صنعت نه محصول توسعه درونزا، بلکه وارداتی بوده است، حاشیهنشینی از همان آغاز به اطراف شهرها هدایت شد.( پیران، 1380: 31) و مهاجران وارد شده از روستاها و شهرهای کوچک به خاطر گران بودن زمین شهری در اطراف شهرها ساکن شدند.
شروع این پدیده در ایران تقریباً به دهه 40 و خصوصاً پس از اصلاحات ارضی باز میگردد، که سبب شد مهاجرت روستا-شهری افزایش یابد. این در حالی است که پس از وقوع انقلاب نیز بر اثر تحولات صورت گرفته در این مقطع، شروع جنگ عراق علیه ایران و تداوم سیاست تمرکزگرایی به تداوم شهرنشینی بیرویه و به تبع آن افزایش حاشیهنشینی در شهرها و به ویژه شهرهای بزرگ منجر شد.
خمین نیز از جمله شهرهای ایران بوده است که مثل بسیاری از شهرهای ایران در دو سه دهه اخیر شاهد تجربه این پدیده در پیرامون خود بوده است. رشد شهرنشینی ناشی از مهاجرت و به تبع آن ساختوسازهای بیرویه و غیرقانونی، موجب گسترش حاشیه نشینی در اطراف شهر خمین شده است. بنابراین مقاله حاضر به دنبال بررسی پدیده حاشیه نشینی در شهر خمین بوده است.
چارچوب نظری
مفهوم حاشیهنشینی معانی و اسامی گوناگونی برای خود دارد و اغلب، به مساکن فاقد خدمات و نیازهای اولیه انسانی اطلاق میشود (گروبر و دیگران، 2005: 3). ظاهراً اولین تعریفی که دربارة حاشیهنشینی ارائه شده است، به سال 1812 برمیگردد که در آن، حاشیهنشینی به مکانهای شلوغ و مراکز جرمخیز اطلاق میشد. بههرحال، طی دهة 1830 تا 1840، فقرا در چنین مناطقی زندگی میکردند. حاشیهنشینی در دورة کلاسیک، منطقهای بدنام و متمایز از سایر مناطق بود. در این دوره، اصلاحگرایان بیشتر با چارلز بوت[3] موافق بودند که مناطق حاشیهنشین را معجونی از خانههای فرسوده، با تراکم زیاد جمعیتی، فقر و ضعف تعریف مینمود. برای لیبرالهای قرن نوزدهم، ابعاد اخلاقی مسئله اهمیت داشت. از نظر اینان، مناطق حاشیهنشین بیش از همه، به عنوان مکانهایی با پسماندههای اجتماعی و فساد و مراکز غیراخلاقی و شلوغ بوده است. هر چند بعدها محققین و نویسندگان عرصه حاشیهنشینی، تعریف کلاسیکی از حاشیهنشینی را مد نظر داشتند - مناطقی با تراکم زیاد جمعیتی، فقر و خانههای غیررسمی، دسترسی نابرابر به آب سالم و لوله کشیشده و تصرف غیرقانونی زمین، ولی افتراهای عصر ویکتوریایی را کنار گذاشتند( دیویس، 2004: 13). شرادر[4] ( 2004) نیز به ویژگی غیررسمی حاشیهنشینی اشاره میکند که نتیجهای از موقعیت ساکنان غیر قانونی، اما غالباً قابل تحمل است (گروبر، 2005: 3).
حاشیهنشینی به عنوان یک مسئله اجتماعی پیچیده در بستری از تعاملات که متأثر از عوامل بسیاری است شکل میگیرد، که بعضاً تشخیص بسیاری از این عوامل بسیار دشوار است. در این زمینه، پل میدوز[5]، مهاجرت را عامل اصلی حاشیهنشینی در کشورهای در حال توسعه میداند و معتقد است که در کشورهای در حال توسعه، شهرهای بزرگ مناطق حاشیهنشین درند. این شهرها با سیل عظیم مهاجرین روستایی روبهرو هستند و شهر به عنوان متوقفکننده در مورد آنها عمل مینماید. بعضی از مهاجرین خوشبخت، میتوانند از دروازههای طلایی شهر عبور کنند و خود را با شهر تطبیق دهند، ولی بعضی از آنها نمیتوانند با شهر سازگاری پیدا کنند و درنتیجه، پشت دروازههای شهر مناطق حاشیهنشین را تشکیل میدهند. تعداد افراد در حاشیهها و خصوصیات آنها متفاوت است و اندازة حاشیهها به محیط آنها و حجم مهاجرین بستگی دارد. همچنین فرهنگ و وضع حاشیهنشینان با افراد شهری تفاوت دارد، امروزه بیشترکشورهای در حال توسعه، یورش حرکت جمعیت از روستا به شهر را تجربه میکنند. نامتوازنی و نابرابری سطح زندگی در روستا و شهر خود به حاشیهنشینی منجر میشود. مهاجرت روستاییان به شهرها، پس از مدتی شهرها را اشباع میکند و سازمانها و مسئولین کنترلکنندة شهری نیز از پذیرش آنها عاجز میمانند و تعدادی از روستائیان، نمیتوانند خود را با محیط وفق دهند و جذب حاشیه شهری میشوند (حسینزاده، نواح و اسماعیلی، 1387: 111 به نقل از زاهد زاهدانی، 1369).
بحثهای نظری دربارة مهاجرت روستایی به شهر، تاریخ طولانی دارد و پیشینه آن دستکم به دهة 1880 بازمیگردد که راونشتاین[6] طرح« قوانین مهاجرت» خود را پیشنهاد کرد. طبق این قوانین، مهاجر از منطقهای که در آن، فرصتهای کمتری وجود دارد، به مناطقی میرود که فرصتهای زیادی در دسترس باشد. گزینش این منطقه به کمک عنصر فاصله انجام میپذیرد، زیرا مهاجر تمایل دارد به مکانهایی که نزدیکترند مهاجرت کند ( پاپلی یزدی و رجبی سناجردی، 1382: 223).
« نظریة جذب و دفع» که به نظریة تفاوتها و کشش و رانش نیز معروف است، مبنای تئوریک خود را بر اندیشة توسعه ناهماهنگ شهر و روستا و تضاد میان این دو بخش از حیات بشری قرار میدهد (تقوی، 1371: 60).
اورت اس لی در مقالهای با عنوان« نظریة مهاجرت»، که در سال 1966 ارائه داد، دربارة حجم مهاجرت، جریان متقابل مهاجرت و خصوصیات فرد مهاجر نکاتی را بیان کرد. از نظر لی، مهاجرت به عنوان تغییر مکان دایمی یا موقت تلقی میشود و هیچ محدودیتی برای مسافت حرکت یا اختیاری و اجباری بودن ماهیت این عمل و هیچگونه تفاوتی میان مهاجرت داخلی و خارجی وجود ندارد.
از دیدگاه لی، به طور کلی چهار عامل اصلی در مهاجرت دخیلند، که عبارتند از: عوامل موجود در مبدأ، عوامل موجود در مقصد، موانع موجود در جریان مهاجرت از مبدأ به مقصد، و عوامل شخصی. در هر مبدأ و مقصدی، مجموعهای از عوامل مثبت( جاذبهها) و عوامل منفی( دافعهها) وجود دارند که در نگاه داشتن فرد در یک منطقه یا مهاجرت او موثرند؛ مثلاً برخورداری مقصد از وجود امکانات آموزشی، اشتغال و درآمد بیشتر در مقایسه با مبدأ، مهاجرت را تشویق میکند و برعکس آلودگی محیط زیست، بالا بودن سطح هزینههای زندگی، دوری از خانواده و محیط و فرهنگ بومی از عوامل دافعه مهاجرتند.
مهاجر با مقایسة عوامل جاذبه و دافعه در مبدا و مقصد، تصمیم میگیرد مهاجرت کند. عناصر مثبت فرد را نگه میدارد و دیگران را از مناطق دیگر جذب میکند و برعکس، علائم منفی افراد را به مهاجرت وادار میکند، صفر نیز جزو عوامل خنثی است، یعنی جزو عوامل جاذبه یا دافعه محسوب نمیشود. حجم ناخالص مهاجرت به میزان عوامل منفی و مثبت در مبدأ و مقصد بستگی دارد.
عوامل دیگری که در مهاجرت تاثیر میگذارند عوامل شخصیاند، نظیر سن مهاجر، جنس مهاجر، میزان مهارت مهاجر، و یا نژاد و وابستگی سیاسی و تعلقات قومی مهاجر( پاپلی یزدی و رجبی سناجردی، 1382: 229).
اگر مهاجرت را از علل رشد و گسترش حاشیهنشینی بدانیم، مشارکت اجتماعی و کیفیت آن از پیامدهای حاشیهنشینی است. مشارکت در امور شهر و محله از جمله مواردی است که در کیفیت زندگی و سالمسازی محیط نقش اساسی دارد. از نظر میلبراث و گوئل مشارکت به چهار عامل بستگی دارد: انگیزه، موقعیت اجتماعی، ویژگیهای شخصی و محیط اجتماعی/ سیاسی؛ مثلا هراندازه فرد بیشتر در معرض انگیزههای سیاسی مانند بحث درباره سیاست بوده باشد و یا به اطلاعات سیاسی دسترسی داشته باشد، احتمال مشارکت سیاسی او بیشتر میشود. موقعیت اجتماعی که با میزان تحصیلات، محل سکونت، طبقه و قومیت سنجیده میشود که بر میزان مشارکت بسیار تأثیرگذار است. محیط یا زمینه نیز بسیار مهم است، از این نظر که مثلاً فرهنگ سیاسی ممکن است مشارکت یا اشکال خاصی از مشارکت که پسندیده است( مثل شرکت در انتخابات)را تشویق کند یا مانع آن شود ( برداشت آزاد از راش، 1377: 135).
در بحث میلبراث، بر تأثیر دو مجموعه مهم از عوامل مربوط به مشارکت فردی در امور سیاسی تأکید میشود:
1) وضعیت( پایگاه) اقتصادی– اجتماعی
2) مرکزیت اجتماعی
افرادی که سیاستها و برنامههای حکومت را با علائق و منافع خود مرتبط میدانند و بر این باورند که با اعمالشان به طور انفرادی یا جمعی میتواند بر تصمیمات حکومت اثر بگذارند، میکوشند این اثرگذاری را داشته باشند. تحصیلات عالی، وضعیت اجتماعی و درآمد غالبا با این برداشتها و شیوه تفکری همراهند.
وضعیت اقتصادی- اجتماعی بالاتر، خود راهی به سوی سیاست میباشد
مرکزیت اجتماعی راه دوم است. افرادی که زمانی طولانی مقیم یک جامعهاند، اموال و املاکی دارند، عضو سازمانهای مختلفند، و یا به تعبیر دیگر افرادی که کاملاً با جامعه خود آمیخته شده و هماهنگاند به احتمال زیاد به لحاظ سیاسی/ اجتماعی فعال خواهند بود (فیروزجائیان،1380).
میزان مشارکت بیشتر |
میزان مشارکت کمتر |
تحصیلات بیشتر و به ویژه آموزش عالی |
تحصیلات کمتر، به خصوص تحصیلات ابتدایی یا متوسطه |
طبقه متوسط |
طبقه کارگر/ پایین |
مردان |
زنان |
مسنترها به ویژه میان سالان |
جوانترها |
متأهل |
مجرد |
ساکنان شهری |
ساکنان روستایی |
اقامت طولانی مدت |
اقامت کوتاهتر |
مشارکت اجتماعی و عضویت در گروهها و سازمانها |
مشارکت اجتماعی کمتر یا عضویت در گروههای همستیز |
اکثریت قومی |
اقلیتهای قومی |
جدول1: نظر میلبراث و گوئل در مورد مشارکت
پیشینهای بر تحقیقات و مطالعات حاشیهنشینی
صنعتی شدن، وقوع تحولات شهری توسعه سریع و ناموزون شهرنشینی مهاجرتهای فزاینده روستاییان به شهرها عوارضی از جمله، فاصله طبقاتی، تجمع ثروت در دست عدهای و فقر عدهای کثیر، حاشیهنشینی و سکونت در شهرها را در پی داشته است. در ایران روند این پدیده( حاشیهنشینی) بعد از وقوع اصلاحات ارضی و ناکارآمدی اقتصاد کشاورزی روستاها به وقوع پیوست؛ چنان که در یک بررسی گسترده، که در 1351 در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران انجام شد، مشخص گردید که 91 درصد از سرپرستهای خانوادههای حاشیهنشین در تهران، روستایی بودهاند و 72درصد آنان قبلاً در شمار دهقانان بودند و 59 درصد از آنها خرده مالک بودهاند.
- «حاشیهنشینی، علل و ناهنجاریهای کالبدی، اقتصادی و اجتماعی آن» عنوان پایان نامهای است که نصیری در سال 1383 تالیف کرد. محقق در این پژوهش بر این باور است که توسعه فیزیکی شهرها از مشکلات شهر و شهرنشینی در دوران معاصر است که طی آن محدوده فیزیکی شهر افزایش مییابد و به تبع آن مشکلاتی از جمله حاشیه نشینی را به وجود میآورد و در پایان محقق به این نتیجه رسیده است که از جمله مهمترین عوامل رشد و گسترش حاشیهنشینی در منطقه مورد مطالعه( شهر زاهدان)، مهاجرت بیرویه افاغنه به این شهر و نرخ بالای رشد جمعیت در آن بوده است.( نصیری: 1383).
- «تحلیلی بر علل ساختاری مهاجرت، شهرنشینی و اسکان غیررسمی در ایران با نگرش ویژه بر کلانشهر مشهد» عنوان مقالهای است که خاکپور و هادیزاده بزاز در سال 1391 نوشتند. نتایج تحقیق این دو محقق نشان میدهد که با برنامهریزی منسجم و توزیع عادلانه سرمایه، جمعیت و فرصتهای اقتصادی میتوان موجبات تعادل فضایی و کاهش مهاجرت به شهرهای بزرگ و به تبعآن اسکان غیررسمی را کاهش داد.( خاکپور و هادیزاده بزاز، 1391: 97).
- «حاشیهنشینی و مسائل اجتماعی و فرهنگی آن در شهرها»( مطالعه موردی محله غلام تپه شهرستان آزاد شهر) نام مقالهای است که در سال 1390 شریفینیا نوشت و در این مقاله به منظور بررسی پدیده حاشیهنشینی و مسائل اجتماعی و فرهنگی آن در شهرها، از شاخصهای مربوط به مسائل اجتماعی و فرهنگی که شامل فقر، مشارکت اجتماعی، تنوع فرهنگی استفاده کرده است و در نهایت به این نتیجه رسیده است که همه شاخصهای مربوط به مسائل اجتماعی و فرهنگی معنادار است و بر متغیر حاشیهنشینی تأثیرگذار میگذارد. (شریفینیا،1391: 94).
فرضیههای تحقیق
بین توجیهات مهاجرتی و احساس حاشیهنشینی رابطه معناداری وجود دارد.
میانگین احساس حاشیهنشینی بر حسب جنسیت افراد تفاوت معنیداری دارد.
بین گرایش به مشارکت اجتماعی با احساس حاشیهنشینی رابطه وجود دارد.
روش تحقیق
تحقیق در این پژوهش از نوع کاربردی است، وجود هدف و مقصود خصیصهای است که سبب میشود کوشش افراد برای کسب اطلاعات و دانش به تحقیق کاربردی منجر شود. دانشی که از این طریق به دست میآید راهنما و دستورالعملی برای فعالیتهای عملی خواهد بود، لیکن این خصیصه سبب شده است که یافتههای تحقیق کاربردی، به میزان زیادی قائم به زمان و مکان باشد. روش اجرای تحقیق نیز به روش پیمایشی[7] است. همچنین از نظر وسعت این پژوهش پهنانگر و از نظر زمانی بررسی مقطعی است که در زمان خاصی( 1389-90) انجام گرفته است. جامعه آماری این تحقیق، حاشیهنشینان شهر خمین بودهاند که برای مطالعه آنها 384 نفر به طریق فرمول کوکران انتخاب شدهاند و به شیوه نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای، بررسی شدهاند.( نمونهگیری خوشهای به این شکل بوده است که ابتدا مناطق حاشیهنشین مشخص گردیدند، سپس از هر منطقه، محلههایی و بعد از هر محله، کوچههایی و در نهایت از هر کوچه خانههایی به شکل تصادفی انتخاب و فردی از آن خانهها به پرسشنامه تحقیق جواب دادهاند).
تجزیه و تحلیل دادهها در این مطالعه در دو سطح آمار توصیفی و استنباطی صورت گرفته است. در سطح آمار توصیفی با استفاده از شاخصهای آماری نظیر فراوانی، درصد، ،و میانگین به تجزیه و تحلیل دادهها پرداخته شده است. در سطح استنباطی متناسب با سطح سنجش دادهها و فرضیه ها، آزمونهای آماری از نوع آزمونهای پیرسون، t برای دو گروه مستقل استفاده شده است. ابزار تجزیه و تحلیل نرمافزار spss بوده است.
معرفی جامعه آماری
جامعه آماری پژوهش حاضر مناطق سهگانه حاشیهنشین خمین استکه این مناطق به صورت کمربندی سراسری و ممتد در جنوب، جنوب غربی و شمال شرق این شهر واقع شده است. نام این مناطق عبارتند از:
با توجه به عکسهای هوایی تهیهشده از این مناطق، بزرگترین منطقه حاشیهنشین، منطقه گوشه و کوچکترین آنها محسنآباد است. همچنین وجه تسمیه این مناطق به این نامها نیز به علت روستاهایی بوده است که در اطراف این مناطق واقع شدهاند. چنان که از تحقیق میدانی این پژوهش برمیآید، میتوان علت اصلی شکلگیری این مناطق را پایین بودن قیمت زمین نسبت به خود شهر دانست، که این عامل تقریباً مهمترین و موثرترین محرک در شکلگیری این مناطق بوده است.
نتایج تحقیق
مناطق حاشیهنشین شهر خمین تراکم زیاد جمعیتی در مناطق و خانوارها بوده دارد؛ همچنین استفاده از مصالح کمدوام و فقدان فضاهای سبز و باز عمومی در سطح محلههای این مناطق و دسترسی سخت واحدهای مسکونی این مناطق به شبکههای اصلی شهری از ویژگیهای کلی این مناطق است.
نتایج توصیفی تحقیق نشان میدهد که 2/69 درصد از ساکنین مناطق حاشیهنشینی از روستاها به این مناطق مهاجرت کردهاند، 6/24 درصد نیز از سایر شهرها و یا از سایر مناطق شهر به این سکونتگاهها آمدهاند. بنابراین اکثریت ساکنین روستاییانی هستند که به شهر خمین مهاجرت کردند و از طرفی به دلیل ضعف بنیه اقتصادی و گران بودن زمین و مسکن در شهر خمین نتوانستند به متن و داخل شهر وارد شوند و ناگزیر در حاشیه زندگی میکنند.
مطالعه سطح سواد و تحصیلات ساکنین در این مناطق نشان میدهد که اکثریت آنها ( 1/67 درصد) تحصیلات ابتدایی و پایینتر دارند.( 4/30% بیسواد، 7/36% دارای تحصیلات ابتدایی) در حالی که فقط درصد کمی تحصیلات بالاتر داشتهاند( 26% سطح راهنمایی،2/4% در سطح متوسطه، 8/1% دیپلم ،و 6% فوقدیپلم و بالاتر تحصیل کردهاند).
نتایج توصیفی نشان داد که 6/46 درصد از افراد مورد مطالعه، مالک زمین و ساختمان مسکونیشان بودهاند و 6/26 درصد مستأجر، 1 درصد ساختمان متعلق به خودشان، ولی مالکیت زمین از آن فرد دیگری بوده است. 6/1% ساختمانشان مالکی نداشته و مجانی در آن زندگی میکردهاند و 4/3% خانه متعلق به اقوامشان بوده است و آنها در آن اجارهنشیناند. 1/21% خانه متعلق به اقوامشان بوده است و آنها در آن مجانی زندگی میکردهاند.
مطالعه وضعیت شغلی ساکنین مناطق حاشیه شهر خمین نشان میدهد که حدود 8/19% از ساکنین این مناطق کارگر روزمزد و 7/4% شاغل در بخش دولتی و 6/7% شاغل در بخش خصوصی و 5/12% از آنها کشاورز و 1/47% از آنها خانهدار( زنان) و 3/8% از آنها بیکار بوده و شغلی نداشتهاند.
با توجه به نوع مشاغلی که عنوان شد، افراد پاسخگو یا فاقد شغلاند، یا کارگر یا خانهدار و یا شاغل در بخش خصوصیاند، که همه این مشاغل تقریباً فاقد امنیت شغلی و درآمد بالاست. این موضوع به خوبی در وضعیت درآمد ساکنین منعکس شده است و به ضعف بنیه اقتصادی آنها منجر شده است. از نظر درآمد حاصل از شغل 5/25% پاسخگویان درآمدی کمتر از 150 هزار تومان و 6/39% از آنها درآمدی معادل با 150 تا 300 هزار تومان داشتهاند و 8/31% از آنها درآمدی بین 300 تا 450 هزار تومان داشتهاند و تنها 1/3% از این افراد درآمدی بالاتر از 450 هزار تومان دریافت میکردهاند.
با توجه به اطلاعات به دست آمده از پاسخگویان 5/38% از آنان شیوه جبران تفاوت درآمد و هزینههای خود را با قرض کردن از دیگران، 9/18% از آنها هزینههای خود را به کمک اقوام و 1/12% از آنها تحت پوشش سازمان کمیته امداد بودهاند و 17% از طریق تولیدات خانگی و 5/13% نیز روشهای دیگر را برای تأمین جبران تفاوت درآمد و هزینههای خود بیان کردهاند.
حاشیهنشینی و توجیهات مهاجرتی
برای بررسی رابطه بین احساس حاشیه نشینی و توجیهات مهاجرتی، با توجه به اینکه نوع متغیرهای به کار رفته برای سنجش این آزمون از نوع فاصلهای بودهاند، از آزمون r پیرسون استفاده شده است. در این فرضیه متغیر مستقل توجیهات مهاجرتی است که شاخصهای سنجش آن، پایین بودن قیمت زمین، نزدیکی به محل کار، کسب شغل بهتر، بیکاری در منطقه قبلی، و دستیابی به درآمد بیشتر است. نتایج نشان میدهد که احساس حاشیهنشینی در سطح معنیداری 000/=sig با توجیهات مهاجرتی رابطه معنیداری دارد. ضریب همبستگی 311/0 بود که رابطه مستقیم و متوسطی را بین احساس حاشیهنشینی و توجیهات مهاجرتی نشان میدهد و بیانگر این نکته است که با افزایش توجیهات مهاجرتی، احساس حاشیهنشینی نیز افزایش مییابد. نتایج بررسی این فرضیه در جدول 2 آورده شده است.
جدول2: نتیجه آزمون همبستگی رابطه بین توجیهات مهاجرتی و احساس حاشیهنشینی
تحلیل همبستگی رابطه بین توجیهات مهاجرتی و حاشیهنشینی |
||
|
جاذبههای مقصد مهاجرت |
|
احساس حاشیهنشینی |
ضریب همبستگی |
311/0** |
سطح معناداری |
000/ |
|
تعداد مشاهدات |
369 |
جنسیت و احساس حاشیهنشینی
برای بررسی معنیداری تفاوت میانگین احساس حاشیهنشینی بر حسب جنسیت، با توجه به اینکه نوع متغیرهای به کار رفته برای سنجش این متغیر از نوع فاصلهای و اسمی بودهاند، از آزمون t استفاده شده است. نتایج توصیفی آزمون نشان میدهد که میانگین احساس حاشیه نشینی برای مردان (3/21) و برای زنان برابر با (5/21) بوده است و این نشان میدهد که در بین زنان احساس حاشیهنشین بودن بیشتر از مردان بوده است. اما نتیجه استنباطی آزمون با سطح معنیداری 717/=sig که بیشتر از سطح معنیداری 05/0 است. نشان میدهد تفاوت معنیداری بین میانگینها وجود ندارد و زنان و مردان به لحاظ احساس حاشیهنشینی در شرایط یکسانی قرار دارند. نتایج بررسی این فرضیه در جدول (3) آورده شده است.
جدول3 : نتیجه آزمون t دو گروه مستقل معنیداری تفاوت بین جنسیت و احساس حاشیهنشینی
sig |
df |
t |
تفاوت میانگین |
تعداد مشاهدات |
جنسیت |
|
717/0 |
382 |
362/0- |
3316/21 |
190 |
مرد |
احساس حاشیهنشینی |
|
|
|
4588/21 |
194 |
زن |
احساس حاشیهنشینی و گرایش به مشارکت اجتماعی
برای بررسی رابطه میان احساس حاشیهنشینی با گرایش به مشارکت اجتماعی، با توجه به نوع متغیرها که فاصلهایاند، از r پیرسون استفاده شده است: در این فرضیه متغیر مستقل حاشیهنشینی است که برای سنجش آن، از شاخصهایی استفاده شده است همچون: موقعیت افراد به لحاظ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، روابط اجتماعی، برخورداری از امکانات شهری، و مشارکت در اداره شهر. همچنین برای سنجش متغیر گرایش به مشارکت اجتماعی، که در این فرضیه به عنوان متغیر وابسته فرض شده است، از شاخصهایی استفاده شده است، چون کار جمعی و مشارکتی ضریب اشتباهات را کاهش میدهد؛ کار جمعی و مشارکتی موجب افزایش کارایی میشود. برای حل مشکلات باید از دیگران کمک گرفت. هر فردی مسئول زندگی و کار و بار خودش است نه مسئول مشکلات دیگران. شرکت در فعالیتهای مختلف فایدهای ندارد، حاصل این همه کار چیست؟ میانگارند چه کار بکنیم چه نکنیم امور جامعه پیش میرود، پس در فعالیتهای جمعی شرکت نمیکنند چون گمان میکنند در بهبود امور تأثیرگذار نیستند.
نتایج نشان میدهد که احساس حاشیهنشینی در سطح معنیداری 015/=sig با گرایش به مشارکت اجتماعی رابطه دارد. ضریب همبستگی 127/0- بود که نشاندهنده رابطه معکوس و ضعیفی بین احساس حاشیهنشینی و گرایش به مشارکت اجتماعی وجود دارد و این بیانگر این است که با افزایش احساس حاشیهنشینی، گرایش به مشارکت اجتماعی در بین حاشیهنشینان کاهش پیدا میکند. نتایج بررسی این فرضیه در جدول 4 آورده شده است.
جدول4: نتیجه آزمون همبستگی رابطه بین گرایش به مشارکت اجتماعی و احساس حاشیهنشینی
|
مشارکت اجتماعی |
|
احساس حاشیهنشینی |
ضریب همبستگی |
127/0 -* |
سطح معناداری |
015/0 |
|
تعداد مشاهدات |
365 |
بحث و نتیجهگیری
شهرنشینی، به عنوان شیوه غالب سکونتی انسان قرن بیستو یکمی، امروزه با رشد شتابانی در حال گسترش است. رشد جمعیت شهرها تنها یک عامل از عوامل تأثیرگذار بر رشد شهرنشینی بوده است. تمرکزگرایی و توسعه ناموزون منطقهای نیز از جمله مواردی بوده است که زمینه را برای مهاجرت روستائیان به شهرها و به تبع آن، رشد و گسترش شهرها فراهم نموده است. در این اثنا به دلیل پایین بودن سطح مهارت، تحصیلات و درآمد مهاجرین که به سبب بالا بودن قیمت زمین، امکان جذب شدن در متن شهر را از دست میدهند و از نظر اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در حاشیه ماندهاند و جذب مناطق حاشیهای شهر میشوند.
چنان که نتایج توصیفی تحقیق نشان میدهد، حدود 2/69 درصد از ساکنین این مناطق از روستا و در حدود 6/24 درصد از آنها از شهرها به این سکونتگاهها مهاجرت کردهاند. پس اکثر حاشیهنشینان شهر خمین منشأ روستایی دارند. همچنین 93درصد آنها تحصیلات راهنمایی و پایینتر از راهنمایی دارند.
همچنین نتایج توصیفی نشان میدهد که شغل اکثر زنان حاشیهنشین خانهداری و شغل مردان کارگری و کار در بخش غیررسمی بوده است، همچنین بیش از 65 درصد حاشیهنشینان درآمدی پایینتر از 300هزارتومان دارند.
از آزمون فرضیههای پژوهش این نکات برمیآمد که بین جاذبههای مهاجرت و احساس حاشیهنشینی رابطه معناداری وجود دارد و این حکایت از آن دارد که هر اندازه جاذبههای مهاجرت افزایش یابد، میزان حاشیهنشینی نیز، به عنوان پیآیند آن، افزایش مییابد که در راستای تحقیقات نصیری(1383) و هادیزاده بزاز و خاکپور (1391)، میتوان گفت مهاجرت و پسرانهای شهری در این پژوهش به عنوان عوامل اصلی پدیدآورنده و تشدیدکننده حاشیهنشینی در این سه منطقه مطالعه شدهاند.
آنچه از نتایج مربوط به پیامدهای حاصل از حاشیهنشینی برمیآید این نکته را ثابت میکند که بین دو متغیر مشارکت اجتماعی و احساس حاشیهنشینی رابطه معکوسی وجود دارد و این شاید بدان معناست که با افزایش میزان حاشیهنشینی به لحاظ فیزیکی، احساس حاشیهنشینی اجتماعی نیز به وجود میآید که بر این فرضیه نیز در پژوهشهایی که شریفینیا(1390) انجام داده تاکید شده است.
پس میتوان گفت که افزایش توجیهات مهاجرتی موجب افزایش حاشیهنشینی و افزایش احساس حاشیهنشینی موجب کاهش مشارکت اجتماعی حاشیهنشینان میگردد. لذا برای کاهش حاشیهنشینی توجه به توسعه متوازن منطقهای و عدم تمرکزگرایی خدمات و اشتغال در مناطق شهری امری اساسی است، تا جلوی مهاجرتهای بیرویه و غیراصولی به شهرها گرفته شود.
منابع